دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قافله‌سالار اسیران

ای که اخلاص، در آمیخته با‌ایمانت  

صبر و‌ایثار، در آویخته از دامانت

روح روحانی تو از دم روح القدسی است

نفس رحمانی تو، از نفس رحمانت

مادر اشک

آن قدر عاشقیم که املا نمی‌شود

مستیِ ما که در قلمی جا نمی‌شود

 

زلف مرا به پنجره های ضریح عشق

طوری گره زدند، دگر وا نمی‌شود

ای مریم حماسه و...

ای بانوی نمونۀ اسلام، السلام

ای زینب! ای ولایت تو تام، السلام

 

ای نام تو تولد یک گفتمان ناب ‌

ای بهترین مبلغ اسلام السلام

 

آهنگ حیرت

ز لب تشنگان، ساغری مانده باقی  

وز آن شعله‌ها اخگری مانده باقی

 

نه از عاشقان، عاشقی ایستاده  

نه از یاوران، یاوری مانده باقی

یال پریشان

جوشنی از زخم بر تن، اشک بر افشان، ذوالجناح  

مثل خورشیدی دمید از شرق میدان، ذوالجناح

انقلاب کربلا را، تا کند پیغمبری  

یال را تر کرد از خون شهیدان، ذوالجناح

یوسف کربلای من

ای دل داغدار من، صحنۀ کربلای تو  

هر نفسم شرارۀ، آتش خیمه‌های تو

یوسف کربلای من، شهید نینوا من  

از چه برهنه‌ای، چه شد، پیرهن و ردای تو؟

 

لالۀ پرپر زهرا

ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو  

دل ما بیت الهی ز دلارایی تو

با وجود رخ خونین و به خاک آلوده  

صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو

 

هنر کشته شدن

عشق راهی است که دارد خطر کشته شدن  

عاشق آن است که بندد کمر کشته شدن

ماه و خورشید اگر شمع ره زندگی‌اند  

کهکشان‌هاست چراغ گذر کشته شدن

تقدیم به یار

تا نظر بر رخ مانند بهارت کردم

ساغری داشتم از اشک نثارت کردم

در نگاه تو، خدا را به حقیقت دیدم

پیش یک جلوۀ او‌ آینه دارت کردم

 

راندۀ خوانده

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم

وگر از در برانی، خاک پای لشکرت گردم

به دامانت غبار آسا نشستم، بر نمی خیزم

و گر بفشانی ام، خیزم ولی گرد، سرت گردم

کار مسلم

عشق!‌ ای سودای جان‌ها سوخته

‌ای تو آتش‌ها به جان افروخته

چون کنی با پرنیان سینه‌ها؟  

گو چه می‌خواهی میان سینه‌ها؟

حسین کیست؟

حسین، لالۀ سرخی که جان معطر اوست  

بهار، تا ابدیت پیام آور اوست

ز آفتاب رخش، ماه در شب تاریک  

علامتی ست که روشن ز روی انور اوست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×