دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غیرت مرتضی به بازویش

بر در خیمه ایستاده سوار  به اشارت که گاه پیکار است می‌‏نماید نگاه باز پسین  که دگر نوبت علمدار است

جولان

به عشق روی تو این روزها جوان شده‌ام

همان که خواست دل خوب تو همان شده‌ام

 

از این به بعد خودم اشک روضه‌ات هستم

ز بس که نام تو را ازبرم روان شده‌ام

کوتاه سروده
من از تو به جز حماسه نتوانم گفت

 

تو خون خدایی و صدایت سرخ است

بر ظلمت خاک ، رد پایت سرخ است

 

من از تو به جز حماسه نتوانم گفت

زیرا که تمام فصل هایت سرخ است

خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی

شبی دراز شبی خالی از سپیده منم

طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم

 

پی نظاره‌ات ای یوسف سراپا حسن

کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم

 

کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن

خیال می‌کنم آن گنگ خواب دیده منم

عزم وضو کرده به خون گلو

زهرۀ منظومۀ زهرا حسین

کشتۀ افتاده به صحرا حسین

 

دست صبا زلف تو را شانه کرد

بر سر نی خندۀ مستانه کرد

دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت

ای بسته بر زیارت قدّ تو،  قامت آب  شرمندۀ مروّت تو تا قیامت، آب

در ظهر عشق،  عکس تو لغزید در فرات شد چشمه حماسه ز جوش شهامت،  آب

مثل خورشید آسمان‏ پیماست

یک عَلَم بی‏ صاحب افتاده است، چشمش اما رو به صحراهاست گفت : اینک می‏‌رسد مردی، کاین عَلَم بر دوش او زیباست

شانه‏‌های حیرتش لرزید، اشکِ خود را در عَلَم پیچید گفت با خود: کیست او کاینجا، نیست اما مثل ما با ماست

اوجی بی ‏نهایت پیش روست

قد بر افرازید! یک عالم شقاوت پیش روست پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست

ای حسینی مشربان! در معبد آزادگی تا نماز آرید،  محراب عبادت پیش روست

به روی دست می‏‌گیرم گل نیلوفر خود را

به میدان می‏‌برم از شوقِ سربازی سر خود را تو هم آماده کن ـ ای عشق! ـ  کم‏ کم خنجر خود را

مرا گر آرزویی هست باور کن به جز این نیست که در تن‏پوشی از شمشیر بینم پیکر خود را

اگر بگذارند

عشق، سر در قدم ماست اگر بگذارند عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند 

ما و این کشتی طوفان ‏زدۀ موج بلا  ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند 

کربلا در کربلا می‏‌ماند اگر زینب نبود

سر نی در نینوا می‏‌ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می‏‌ماند اگر زینب نبود

چهرۀ سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابری از ریا می‏‌ماند اگر زینب نبود

چشمۀ فریاد مظلومیّت لب‏ تشنگان در کویر تفته جا می‏‌ماند اگر زینب نبود

 

آینۀ اشک

چنین که گوشۀ چشم زمانه پر خون است

چنین که شش جهت آسمان شفق‌گون است

 

زمین که به کشتیِ در خون نشسته می‌ماند

زمان به حرمت در هم شکسته می‌ماند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×