دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غزل عاشورایی فنا زنوزی

باز این فغان و غلغله اندر زمان چیست؟

این آتش زبان «فنا» را، زبانه چیست؟

 

مرغان باغ، کرده چرا سر به زیر پر

درمانده جمله از طلب آب و دانه چیست؟

 

رباعی عاشورایی فانی بروجردی

گفت زینب که: مرا دیدۀ تر می‌باید

گریه بر خویش به هر شام و سحر می‌یابد

 

بهر بی‌برگی اولاد علی در ره شام

توشه از خون دل و لخت جگر می‌باید

 

قصیدۀ عاشورایی حاوی سنندجی

 

بزرگ بار خدایا بدان نخستین نور

که از صبوحی بزمت گرفت جام ظهور

 

که او هنوز نبی بود و ماسوا پنهان

که او هنوز جلی بود و ماسوا مستور

 

ترکیب بند عاشورایی صفایی جندقی (بند اول)

 

امروز روز قتل شهیدان کربلاست

صحرای محشر، عرصۀ میدان نینواست

 

پشت حسینیان حجاز، از هلال غم

صوف مخالفان عراق، از نشاط راست

 

ترکیب بند عاشورایی فدایی مازندرانی (بند اول)

 

در حیرتم که لاله دلـش داغـدار کـیسـت؟

سنبل گشوده و گیسو و آشفته تار کیسـت؟

 

گل از برای چیست که بنموده جامه چاک؟

باد صبا به طرف چمـن بـی‌قـرار کیـسـت؟

 

ترکیب بند عاشورایی رضا‌ قلی‌خان هدایت (بند اول)

 

زین جورهـا که کرد سپـهر پر انقـلاب

در حیرتم که از چه دو عالم نشد خراب

 

آن خیمه‌ای که هر سحری با صد انفعال

بی‌رخصت اندر آن ننـمودی رخ آفتـاب

 

رباعی عاشورایی طراز یزدی

در کام تو چون زهر شود آب حیات

یاد داری اگر که چرخ وارون حرکات

 

افکند به خاک پیکر پاک حسین

لب تشنه به حسرت نگران سوی فرات

 

ترکیب بند عاشورایی شفیعای شیرازی (بند اول)

شد محرم، کز زمین و آسمان خیزد فغان

حلقۀ ماتم شود آفاق  بر اهل جهان

 

در نظر تیغ سیه تاب آید از ظلمت هلال

بس که آه اهل ماتم سوی گردون شد روان

 

ترکیب بند عاشورایی آفرین لاهوری (بند اول)

فریاد ازین مصیبت و زین درد خون چکان

زخم هزار نشتر الماس و نبض جان

 

این ظلم و این تعدّی و این بی‌مروّتی

فریاد ازین مصیبت نادیده کن فکان

 

ترکیب بند عاشورایی عاشق اصفهانی (بند اول)

نور دو چشم فاطمه و بوتراب کو؟

تاریک گشت هر دو  جهان،‌ آفتاب کو؟

 

مهمان کربلا که به غیر از سنان و تیغ

او را به حلق تشنه نکردند آب کو؟

 

ترکیب بند عاشورایی فیاض لاهیجی (بند اول)

 

آن شهسوار معرکۀ کربلا حسین

مهمان نو رسیدۀ دشت بلا حسین

 

گل دستۀ بهار امامت به باغ دین

آن نخل ناز پرور لطف خدا حسین

 

آسودۀ کربلا

آسودۀ کربلا به هر فعل که هست گر خاک شود، نمی‌شود قدرش پست برمی‌دارند و سبحه‌اش می‌سازند

 می‌گردانند از شرف دست به دست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×