دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پرستش

دل من به یاد آرد، چو شهید نینوا را

به ندای سوگواری، ببرد ز نی، نوا را

 

ره و رسم آشنایی، به خدا! حسین داند

که هم آشنا شناسد، ره و رسم آشنا را

 

غنچۀ حسین

خون خوردم در غم آن طفل، که جای لبنش

ریخت، دست ستم حرمله، خون در دهنش

 

کودکی کآب، ز سرچشمۀ وحدت می‌خورد

گشت از سوز عطش، آب، روان در بدنش

ردّ پا

از سر نیزه دعایی کن سوای این و آن

چون امیدی نیست دیگر به دعای این و آن

 

جاده‌ای هستم که پایانم تویی امّا بدان

مانده روی بغض‌هایم ردّپای این و آن

تضمین اشعار جناب امّ‌البنین علیهماالسلام (یا لیت شعری)

امّ‌البنین همسر حبل‌المتین

از بعد عاشورای سالار دین

 

از سوز دل می‌گفت با مسلمین

 

لا تَدْعُوَنّی وَیْکَ اُمّ‌الْبَنین

تُذَکّرینی بِلیُوثِ الْعرین

لا تدعونی

ز هاشمیات زنی دل غمین

به پشت دیوار بقیع در زمین

 

نشسته می‌گفت به نسوان دین

با دل مجروحه و حال حزین

خطا و عطا

 

خود به ‌خود گفتا که ای سرگشته‌حر!

از پی باطل ز حق برگشته‌حر!

 

قند می‌پختی، شرنگ آمد پدید

صلح می‌جُستیّ و جنگ آمد پدید

 

لطف هو

دید چون حرّ ریاح نام‌دار

منتهی شد کار شه با کارزار

 

رفت در اندیشه و فکرت فرو

وندر آن فکرت، ربودش لطف هو

 

 

شیشۀ حلم

لشکری هم‌راه حرّ بن یزید

بهر استقبال شه از ره رسید

 

دید شه از قوم، احساس عطش

از عطش مشرف همه بر حال غش

 

بید لرزان

 

بود مسلم با دو نور دیدگان

حسب دعوت، میهمان کوفیان

 

چون بدانستند آن قوم ظلال

خون مهمان را به کیش خود حلال

شتاب اجل

بود از مسلم، دو طفل خوش‌کلام

آن محمّد، وین یک ابراهیم نام

 

روی ایشان، هم‌چو ماه و مشتری

خالشان بر رخ نشان مهتری

 

نایب خاص

 

نایب خاص امام بی‌عدیل

مسلم، آن پور برومند عقیل

 

مسلم، آن بر شاه دین، نایب‌مناب

چون علی بهر رسول مستطاب

نجل عقیل

اشک ما جاری است هم‌چون سلسبیل

در عزای مسلم، آن میر جلیل

 

داستان مسلم آمد تا به یاد

آتش اندر سینه‌ی من اوفتاد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×