خوشا به حال دلی که به دلبری برسد

به سفرۀ کرم ذره پروری برسد

همه رعیت ارباب می‌شویم اما 

غلام با ادب اینجا به برتری برسد

ای دعای حسین در عرفات

هم صدای حسین در عرفات

لابه لای دعا تو را می‌‌خواند

آشنای حسین! در عرفات

تا نغمۀ حسین نوایش به ما رسید

دادی زدیم و فضل خدایش به ما رسید

ما را نوشته‌اند شکار کمند یار

شکرخدا که زلف ر‌هایش به ما رسید

عید قربان است ‌ای یاران، گل افشانی کنید

در منای دل وقوف از حج روحانی کنید

تا نیفتاده است جان در پنجۀ گرگ هوا

گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید

آخر بگو چه چاره کنم با غم فراق؟

آهی ز حسرت است فقط همدم فراق

با گریه کردن این دلم آرام می‌‌شود

یعنی که اشک بود فقط مرهم فراق

پشت میخانه نشستم، غرق شور و شادی‌ام

از خراب آباد این دل در پی آبادی‌ام

هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم

سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادی‌ام

لطف امام هادى و نور ولایتش

ما را اسیر کرده به دام محبتش

بر لطف بى کرانۀ او بسته‌‏ایم دل

امشب که جلوه‌گر شده خورشید طلعتش

هرکه را آسمانی‌اش کردند

در نگاه تو فانی‌اش کردند

هر که عطر و بوی تو داشت

غرق در مهربانی‌اش کردند

جلو‌ه‌ای از جبروت آوردند

سور‌ه‌ای از ملکوت آوردند

ابری از جنس بهار و باران

به سر این برهوت آوردند

آستان خدا کمال شما

هفت پرواز زیر بال شما

با شما می‌‌شود به قرب رسید

ای وصال خدا، وصال شما

ذوق و شوق و طراوتم با تو

رونق شعر هیئتم با تو

هرچه باشد من از تو می‌گویم

سربلندی و عزتم با تو

اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود؟

و با فرشته‌‌های وحی عشق، هم قدم شود؟

اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم

پر شکسته‌اش برای مدحتان قلم شود؟