دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
کاش آسمان نشکافد

انگار تمام رعدها می‌غرّند

انگار تمام نخل‌ها مُضطرّند

 

ای کاش که آسمان زهم نشکافد

دارند سر امام را می‌بُرّند...

کوتاه سروده
تا کور شود...

لب بر لب حادثه، رها از تردید

سرسبزتر از قدیم‌ها می‌خندید

 

می‌گفت که سرخ پرزدن دیدنی است

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

کوتاه سروده
خورشید تویی

بر نیزه سر برادرت می‌گردد

       تا کوچه به کوچه خواهرت می‌گردد

 

خورشید تویی، ستاره‌ها می‌گویند

   هر روز زمین دور سرت می‌گردد

کوتاه سروده
عمارت ری

آن سوی کسی عمارت ری می‌خواست

افسوس! به جز عذاب خود کی می‌خواست؟

 

این سوی ولی خدای رحمان و رحیم

هجده سر سرخ مانده بر نی می‌خواست

کوتاه سروده
مانده فقط...

ظهر است و امام شهدا مانده فقط

همراهش گویی که خدا مانده فقط

 

شش ماهه و عباس؛ در اردوی حسین

سرباز ِ بدون دست و پا مانده فقط

 

کوتاه سروده
کمی آهسته روید

رفتید و هنوز کربلا کرب و بلاست

رفتید همه، حسین دیگر تنهاست

 

ای خیل شهیدان کمی آهسته روید

یک کودک شش ماهه به دنبال شماست

کوتاه سروده
زینب روضه‌خوان است

چه بارانی دو چشم آسمان است

چه طوفانی دل این کاروان است

 

کنار قبر سالار شهیدان

همه جمعند و زینب روضه ‌خوان است

کوتاه سروده
لبان خشکیده

ای آب تو را هر آن که  بر ما بسته است

چون خار کمر به قتل گل‌ها بسته است

خشکیده لبان کوچک غنچۀ من

   ماندن و نماندنش به تو وابسته است

کوتاه سروده
می‌شکستی ای کاش

آن سو نگران، نگاه پیغمبر بود خورشید، رسول آه پیغمبر بود

ای تیغ پلید می‌شکستی ای کاش آن حنجره بوسه‌گاه پیغمبر بود

کوتاه سروده
سفینه النجاه من

سوار بی‌شکیب من چه قدر خسته می‌رود

    کجاست دست‌های من که دست‌بسته می‌رود

 

و خیمه‌های سوخته قدم قدم، نفس نفس

 سفینه النجاه من دکل شکسته می‌رود

کوتاه سروده
آینۀ آب غرق حیرت مانده

افتاد عطش پای در پای لبت

خشک است کبود و خشک صحرای لبت

 

آینۀ آب غرق حیرت مانده

خشکش زده رود از تماشای لبت

کوتاه سروده
قرص کامل خون

نگاهی خیره را پیمود مهتاب

و رد شد از نگاهش رود مهتاب

 

همه دیدند روی نیزۀ شب

      که قرص کامل خون بود مهتاب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×