دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
پیام سرمدی

از بادیه بانگ احمدی می‌شنوم

بر نیزه پیام سرمدی می‌شنوم

 

گفتند که بوی سیب، اما انگار

من بوی گل محمدی می‌شنوم

کوتاه سروده
قرآن به روی نیزه

نگاهت دارد اعجاز مسیحا

قیامت می‌‎کند صحرا به صحرا

 

بخوان قرآن به روی نیزه و بعد

ببین تازه مسلمان‌های خود را

تقدیم به حضرت ام کلثوم (س)
سنگ صبور

تو آمده‌­ای که نینوایی باشی

تا راوی قصۀ جدایی باشی

 

در دامن فاطمه قرارت دادند

تا سنگ صبور ماجرایی باشی

تصویر پیمبر به زمین افتاده ا­ست

ای باغچه­‌ها که یاس پرپر دارید!

هفتاد و دو پروانۀ بی‌سر دارید

تصویر پیمبر به زمین افتاده ا­ست

این عکس هزار تکه را بردارید!

داغ سرخ

هر چند نگاه تو مقیّد به رضاست

در باغ دلت عطر بهشت شهداست

 

در سینۀ مجروح تو داغی سرخ از

خورشیدِ به خون نشستۀ کرببلاست

کوتاه سروده
از داغ تو سیب سرخ، لک خواهد زد

از داغ تو سیب سرخ، لک خواهد زد

خون از دل شاخه­‌ها شتک خواهد زد

 

هر وقت که باران بزند یاد لبت

بر زخم دل زمین نمک خواهد زد

کوتاه سروده
از دست بریده­‌ات غزل می‌­ریزد

خَم کرده غمت پشت صنوبرها را

آورده به لب، جان کبوترها را

 

از دست بریده­‌ات غزل می‌­ریزد

حالا چه کنم جنون دفترها را؟

کوتاه سروده
باید که نفس کشید عاشورا را

 

پنداشته‌ای که کربلا یک موزه است؟

یک حادثه، یک همایش یک روزه است؟

 

باید که نفس کشید عاشورا  را

سوگند به عشق! کربلا آموزه است

کوتاه سروده
سر سجاده

پس از مادر چه تنها بود زینب

امید قلب بابا بود زینب

 

به سر می‌کرد وقتی چادرش را

سر سجاده، زهرا بود زینب

کوتاه سروده
خط کوفی

 

از کرب و بلا به خویش بر می‌گردیم

با داغ تو، دل پریش بر می‌گردیم

 

تا خط و زبان ما نگردد کوفی

از بیعت نفس خویش بر می‌گردیم

کوتاه سروده
لا یوم کیومک

با چشم پر از اشک نگاهش بر ماه

از خود به درآمد و کشید از دل  آه

 

فرقش که شکافت، با دلی سوخته گفت

لا یوم کیومک اباعبدالله

کوتاه سروده
زن اما مرد

می‌توان مانند کوهی درد بود

شام با یک قافله شبگرد بود

 

می‌توان چون شیر دشت کربلا

نام زینب داشت، اما مرد بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×