دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
دویدم...

پرید از جا دلم، آخر دویدم

برای خاطر خواهر دویدم

 

به شوقت دست و پا گم کرده بودم

پی آب آوری با سر دویدم

کوتاه سروده
عطش

عطش آتش به دل جا می‌گذارد

قدم بر روی لب‌ها می‌گذارد

 

مگر عبّاس آب آور عطش را

به حال خود رها وا می‌گذارد

کوتاه سروده
خیمه‌هایت

عطش، آتش، تب کرب و بلایت

فقط یک گوشه‌ای از ماجرایت

خدا قسمت کند آتش بگیرد

دل من هم شبیه خیمه‌هایت

کوتاه سروده
مانند ستاره در دل شب

در خیمه کسی در آتش تب می‌سوخت

مانند ستاره در دل شب می‌سوخت

 

وقتی که به خیمه‌ها هجوم آوردند

ای کاش دلی به حال زینب می‌سوخت

تقدیم به جناب جبیب بن مظاهر
سرسبز

چون چشمه برآمده است سرسبز شود

با چشم تر آمده­ است سرسبز شود

 

با جاری خون به عرصۀ عاشورا

پیرانه سر آمده است سرسبز شود

کوتاه سروده
شاید که محرّمت نبودم آقا!

این راز پُر از عذاب پیشت باشد

تصویر من ِ خراب پیشت باشد

 

شاید که محرّمت نبودم آقا!

این اشک، علی الحساب پیشت باشد

زبان حال جناب زهیر

شده در آسمان شهره، شهادت

فقط خون می‌شود مهر شهادت

 

زهیرم من که با لطف نگاهت

نصیبی دارم از ظهر شهادت

تقدیم به امام محمد باقر (ع)
عطر سیب و اقاقیا می‌داد

 

خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود

عطر سیب و اقاقیا می‌داد

روزهای خوشش دگرگون شد

گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد

به مناسبت شهادت امام باقر (ع)
به نیزه قرآن دیده

از کودکی‌اش به نیزه قرآن دیده

با چشمِ خودش کُشتنِ مهمان دیده

 

بیهوده نبود موسمِ حج جان داد!

هفتاد و دو بار عیدِ قربان دیده

کوتاه سروده
می‌سوخت ردیف خیمه‌ای از آتش

در پشت غبار خون و خاکستر بود

آشوب گلو بریدن خنجر بود

می‌سوخت ردیف خیمه‌ای از آتش

انگار پر عبای پیغمبر بود

کوتاه سروده
تقدیم به حضرت ام کلثوم (س)

نه، قدر تو را کسی نمی­‌داند نه

در سوگ تو روضه‌­ای نمی­‌خواند، نه

 

با سر زدن سپیده گل خواهی کرد

خورشید تو پشت شب نمی­‌ماند، نه

کوتاه سروده
منّت آب

کمر بستی، کمر برهمّت آب

نبردی از عطش، حیثیّت آب

 

ندادی روی خوش هرگز نشانش

نرفتی زیر بار منّت آب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×