دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
دو بازویت دو بازویت گسستند

به تیغی حیف گیسویت گسستند

دو بازویت دو بازویت گسستند

 

از آنجایی که من بوسیده بودم

بمیرم هر دو اَبرویت گسستند

کوتاه سروده
بهشتی در برابر داشت زینب

عزیزان! شش برادر داشت زینب

بهشتی در برابر داشت زینب

نَزد شیون به مرگ هر دو فرزند

که صبری مثل مادر داشت زینب

 

کوتاه سروده
فداکار برادر بود زینب

گره از کار دین بگشود زینب

فداکار برادر بود زینب

دو گل در بوستان زندگی داشت

به حقّ، تقدیمشان فرمود زینب

شیوۀ رزم

شمشیر تو برنده‌تر از الماس است

هر ضربۀ آن چکیدۀ احساس است

شاگرد کدام مکتب عشقی عون؟

این شیوۀ رزم دایی‌ات عباس است

 

فرمان عروج

هر تیغ تو را سیر تماشا می‌کرد

لبخند وصال در تو پیدا می‌کرد

 

هر سجدۀ شمشیر به جانت ای عون

فرمان عروج را مهیا می‌کرد

کوتاه سروده
میوۀ نورسیده

زینب که دل من و شما قربانش

آب و عطش و فرشته سرگردانش

 

شرمنده سوی حسین آمد اما

دو میوۀ نورسیده در دستانش

وای حسن وای حسین

می‌گفت یکی به گوش من وای حسین

آن سید بی‌غسل و کفن وای حسین

خون لخته به تشت خواهرش دید و گریست

ای وای حسن وای حسن وای حسین

لب تشنه‌تر

همسایۀ صبر خواهرش بود حسن

دنبالۀ زخم مادرش بود حسن

 

یک کوزه پر از سم، لب افطار خدا

لب تشنه‌تر از برادرش بود حسن

کوتاه سروده
سرسپرده

گفتم که سرت؟ گفت سپردیم به دوست

گفتم که دلت؟ گفت دلم همره اوست

 

در خلوت خونین شفق پَر زد و گفت

جان دادن و پیمان نشکستن نیکوست

کوتاه سروده
آرزو

چو پیدا کرد در خود یاس را آب

نفهمید آن همه احساس را آب

 

چه نومیدانه آن دم آرزو کرد

لب خشکیدۀ  عبّاس را آب

کوتاه سروده
لشگری از داس

به­‌سوی علقمه عبّاس می­‌رفت

که موجی از غم و احساس می­‌رفت

 

تمام باغ شاهد بود، آن یاس

به جنگ لشگری از داس می‌­رفت

کوتاه سروده
اسطورۀ احساس

ز جا اسطورۀ  احساس برخاست

درون خیمه، عطر یاس برخاست

 

عطش در خیمه‌­ها بیداد می‌­کرد

پیِ آب‌­آوری عبّاس برخاست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×