دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اشک می‌ریخت

ز ابر دیده هر دم اشک می‌ریخت

به یاد گل چو شبنم اشک می‌ریخت

 

نه بهر چار فرزندش فغان داشت

به یاد سبط خاتم اشک می‌ریخت

 

گریه کنم

شاعر نشدم بر آن و این گریه کنم

بر دوزخ و فردوس برین گریه کنم

 

شاعر شده‌ام که با تماشای بهار

بر چار گل ام بنین گریه کنم

آه

ز سوز آه، طبعم آتشین است

شب اندوه و حزن مؤمنین است

 

بقیع را گوهری دیگر رسیده

وفات حضرت امّ‌البنین است

مهمانی اشک

دلی سرشار از احساس دارم

هوای سرزمین یاس دارم

 

به بزم گریه در مهمانی اشک

عزای مادر عباس دارم

 

سقاخانه

چه می‌شد اشک را پروانه سازیم

حرم بر خاک این ویرانه سازیم

 

کنار تربت امّ‌البنین با

دو دست خویش سقا خانه سازیم

قبور

اینجا قبور لاله‌های باغ دین است

اینجا به دل از غصه آه آتشین است

 

اینجا بقیع و بقعۀ او آفتاب است

این جا مزار حضرت امّ‌البنین است

کوتاه سروده
تماشا

مولا که دو چشم حیدری  وا می‌کرد

یک لحظه نظر به هر دو دنیا می‌کرد

 

اما  گهِ سِیر قامتت یا عباس

با گردش سر، تـو را تماشا می‌کرد

کوتاه سروده
یک جلوه ز نور اهل بیت عباس است

یک جلوه ز نور اهل بیت عباس است

تکبیر سرور اهل بیت عباس است

 

نامی که طلاکوب نمودست خدا

بر تاج غرور اهل بیت عباس است

کوتاه سروده
ارباب شهید

ای نور امید، یا اباعبدالله

قرآن مجید، یا اباعبدالله

 

با خود خبر شهادتت آوردی

ارباب شهید، یا اباعبدالله

تصویر جوانی‌

او با تـو که تمرین منظم می‌کرد

تصویر جوانی‌اش مجسم می‌کرد

 

اما عجبا که ذوالفقار حیدر

در پیش غضب‌های تـو سر خـم می‌کرد

کوتاه سروده
ترک بر چهرۀ آیینه بسته

غمت راهِ نفس بر سینه بسته

ترک بر چهرۀ آیینه بسته

 

زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من

ببین عباس دستم پینه بسته

کوتاه سروده
کمانی‌تر شدم از زینب، افسوس!

انیس گریه‌هایم را گرفتند

توانِ دست و پایم را گرفتند

 

کمانی‌تر شدم از زینب، افسوس!

سرِ پیری عصایم را گرفتند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×