دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ساقی خسته

محبوب حسین، ساقی خستۀ او

محراب دعا ابروی پیوستۀ او

 

می‌ماند علی میان گهواره، اگر

می‌داد مدد بازوی بشکستۀ او

 

بین الحرمین

دل را به حریم یار بردن عشق است با روضۀ عشق، غصه خوردن عشق است در یک شب جمعه با شما اهل ولا بین الحرمین، جان سپردن عشق است

چشمان کور

ماندم که چرا سینۀ غم چاک نشد یا کور دو چشم قوم ناپاک نشد

فرزند ابوتراب بر روی زمین بی غسل و کفن ماند و سه شب، خاک نشد

 

تاراج

شاهی که دلش اسیر یک تاج نبود جای قدمش مگر که معراج نبود؟

جز پیرهن کهنه به تن داشت مگر؟ والله، که مستحق تاراج نبود

روضۀ گودال

هرگز ندیده‌ام ز شما سرفرازتر عالم ندیده از غمتان جانگدازتر

هر طور خواستم که نگویم چه شد ولی کو روضه‌ای ز روضۀ گودال بازتر

 

پیراهن کهنه

از حد بگذشت تا جراحات تنش افتاد میان قتلگاهی بدنش

پیراهن کهنه‌اى به تن داشت حسین ای کاش که می‌ماند به جاى کفنش

 

یاد روضه

یک بار اگر روی زمین افتادم صد بار به یاد روضه‌ات جان دادم

یک بار تنور خولی و بار دگر یاد سر و تشت و خیزران افتادم

 

وفا زانو زده در مکتب تو

صبوری غرق در تاب و تب تو

وفا زانو زده در مکتب تو

 

در این شش ماه یک دم هم نیفتاد

«حسینم واحسینا» از لب تو

پناه کاروان

کمر بر استقامت بسته زینب

که یک دم هم ز پا ننشسته زینب

 

اگر زینب پناه کاروان بود

تو هم بودی عصای دست زینب

غربت جاودانه

آن ماتم بی‌کرانه را معنا کن

آن غربت جاودانه را معنا کن

 

یک بار برای زائرانت بانو!

تو ضربه‌ی تازیانه را معنا کن

حسینی مذهب

من حسینی مذهبم ای یار من

یافته تعظیم از خلق حسن

 

علم تو باشد همه از قیل و قال

و آن من میراث من از جد من

 

مذهب حسینی

هر دل که به ذوق سرمدی خواهد بود

در دایرهٔ محمدی خواهد بود

 

آن یار که مذهب حسینی دارد

او طالب سرّ احمدی خواهد بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×