دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گل در آیینه

تو لب تشنه‌ترینی، نازنینم!

بیا تا از نگاهت گُل بچینم

 

در اوجِ خلسه‌ای نزدیکِ نزدیک

کمی آن‌سوتر از این‌سوی تاریک

چشمانی از باران

شقایق‌گونه شد خورشید با ماه!

بخوان حمدی لبالب  قُل هُو الله

 

بخوان؛ ساقی! به دستان کریمت!

به بسم الله رحمانِ رحیمت!

عشق تنهاست

شهادت می‌دهد حُر؛ عشق تنهاست

در این تنهاترین دَم، سخت زیباست

 

مگو با خویشتن دیرست و دورست!

درآ از خویش، این سو نورِ نورست

قرار عاشقان بر بی‌قراری‌ست

ببین! جاری است از خونم به نامت

هزاران رود تا روزِ قیامت

 

قرار عاشقان بر بی‌قراری‌ست

که این سیل از اَزل این گونه جاری‌ست

 

پیشِ رو بهشت است

حسین آیینه‌ای زیبا نشان داد

دَمی آن سوی فردا را نشان داد

 

در آن آیینه، آن گل‌ها چه دیدند!

که از جان ریشه تردید چیدند

شهادتنامه امضا می‌کنم

شهادت می‌دهد حُر؛ شرمسارست

از این دَم بندۀ پروردگارست

 

خداوندا! تو شاهد باش! ... هستم

به تو، با تو ... و گرنه بت‌پرستم

فصلی از یک شعر
تجلّی در منا

ای حسین، ای بهترین روزگار

شاهکارِ خلقت پروردگار

 

ای بلاگون و بلاجوی الست

ای ز جام سرمدی مخمور و مست

گوهر دُرجِ عصمت

دختر مرتضی، امیر عرب

گوهر دُرج معرفت، زینب

 

بضعۀ مصطفی، رسول کریم

آن سرافراز واجب‌التعظیم

جرس از صدا ماند

چو در کوفه خورشید گیتی فروز

شتابی دگر کرد، در نیمروز

 

به کردار طشتی، لبالب ز خون

بر این نیلگون طارم واژگون

سبک‌تر بتاب

الا ای فروزنده دل، آفتاب!

به جسم شهیدان، سبک‌تر بتاب

 

شهیدان قربانگه راستین

فشانده به حق بر دو کون، آستین

 

ای به روز غم یتیمان را پدر

دور باش از آه آتش‌زای من

کاتش سوداست سر تا پای من

 

جذبۀ عشقش‌کشان، سوی شهش

در کشش زینب، به سوی خرگهش

 

خوان تجلّی

چنگ دل آهنگ دلکش می‌زند

نالۀ عشق است و آتش می‌زند

 

قصۀ دل، دلکش است و خواندنی‌ست

تا ابد این عشق و این دل، ماندنی‌ست

 

مرکز درد است و کانون شرار

شعله ساز و شعله سوز و شعله کار

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×