دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ایجاز

روایت می‌کند هر کس به رنگی

بزن بر رنگ‌ها، ای دوست! سنگی

 

حسین امّا نه این است و نه آن است

که او منظومۀ رنگین کمان است

بی‌مرز

تو گفتی: «آی مردم! این چه عشقی‌ست؟

نگارتان عرب‌زادست، عجم نیست؟»

 

من امّا عشق را بی‌مرز دیدم

جز این هر عشق دیدم، هرز دیدم

غزل‌خوانانِ خاموش

صدای دلکشِ پیغمبرست این

بیا بشنو! صدای حیدرست این

 

صدای لاله‌های باغِ زهراست

صدای سبزِ آن شیداترین‌هاست

چشمۀ عین‌الیقین

بیا بشنو! صدای زینب است این

صدای زخمیِ بانوی غمگین

 

صدای زخمی‌اش آرام جان است

خدابانو امیرِ کاروان است

دل پروردۀ زهرا

خدا ـ بانوست، بی‌همتاست زینب

که دلْ پروردۀ زهراست زینب

 

تماشا کن، از او آزادتر کیست؟

به چشمِ دل ببین! زینب حسینی‌ست

خدابانو

در این میدان، اگر بانو اسیرست

تماشا کن؛ امیران را امیرست

 

همان که مادرش بانوی آب است

پدر عشق مجسّم بوتراب است

سعی و صفا

در این سعی و صفا، در این بیابان

گهی آرام‌تر، گاهی شتابان

 

هنوز ای دوستان! مولا به راه است

روان از خیمه‌ها تا قتلگاه است...

گریۀ خندیده

امان از این قرائت‌های طنّاز!

امان از کوریِ دل، دیده باز!

 

به دست آور دلی از جنس دیگر

بخوان این قصه را با دیدۀ تر

چشمه‌های لَنْ تَرانی

خوشا خندیدن گُل با لبِ زخم

سماع و رقص در تاب و تبِ زخم

 

خوشا پرپر شدن امّا شکفتن

شکستن، زخمه، زخمه ... تا شکفتن

 

زمانه شعله خواهد زد بر اینان

شکیبایی کنید ای نازنینان!

زمانه شعله خواهد زد بر اینان

 

که دشت نینوا را تار کردند

هزاران خار بر گُل بار کردند

حدیث گلّۀ گرگ است و آهو

در این سو، مویه و زاری بلندست

در آن سو، نوشخند و نیشخندست

 

تمام دشت پر شد از پلیدان

پلیدان؛ لُعبَتِ دست یزیدان

تقدیر ارغوان

حسین بن علی نام از خدا داشت

خدا دانَد سر و سِرّی جدا داشت

 

فرود سنگ بر پیشانیِ او

هجومِ زخم‌ها ارزانیِ او

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×