ظهر زیبای وقوفه، یه وقوف آفتابی

یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی

عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه

تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه

دلواپس منی و حواس من به تو نیست

فریادرس منی و حواس من به تو نیست

دست منو فشردی، سنگ جفام و خوردی

نذاشتی ول بگردم، منو توو راه آوردی

ای منای معرفت دل‌‌هایتان

روی جانان شمع محفل‌‌هایتان

در هوالهو خویش را فانی کنید

عید قربان است قربانی کنید

شاهنشه اریکۀ قدرت اباالحسن

اسطورۀ صلابت و غیرت اباالحسن

یا والی الولی، ید حق، بندۀ خلف

یا مظهر العجایب عالم، شه نجف

صحرا به صحرا باد و توفان موج می‌‌زد

آنجا بیابان در بیابان موج می‌‌زد

با پشته‌‌های ماسۀ در شن نهفته

مغرورتر از قلۀ در ابر خفته

بچه‌ها بازم محرم اومده

عید ما با بهار غم اومده

بچه‌ها خیمۀ ماتم بزنید

همگی به سینه محکم بزنید

باز هم کوچه و بازار، پر از غم شده است

بر سر و سینه بکوبید، محرّم شده است

هر طرف می‌‌نگرم بوی عطش می‌آید

غیرت آب از آنسوی عطش می‌آید

همون‌هایی که خون کردن دل ناشاد مولا رو

لب تشنه جدا کردن سر داماد مولا رو

بازم این کوفیا حقّ و به حق، نشناختن و رفتن

تن مهمون رو از رو بام، زمین انداختن و رفتن

چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟

دوباره یار سفر کرده از سفر برسد؟

چقدر دغدغه داری که روسفید شوی؟

به حد وسع برای فرج مفید شوی؟

      شاه کرم به حال دل من نگاه کن

      ماه محرم است، مرا رو به راه کن

     لطف تو می‌‌کشد به حرم عاشق تو را

      با یک نگاه می‌‌شود این سینه کربلا

     من روی سینۀ تو شدم نوکر حسین

     مادر، پدر، پسر به فدای سر حسین

     وقت مرور مرثیۀ حاج ناظم است

     مرغ دلم به سوی حریم تو عازم است

سرتاسر محله‌مان غرق ماتم است

حرف از حسین و زینب و ماه محرم است

دیدم میان کوچه جوانی پر از شعور

حی علی الْعزا به لبش بود، غرق شور