دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بار بگشایید

آه! از آن ساعت که سبط مصطفی

گشت وارد بر زمین کربلا

 

پس به یاران کرد رو، سلطان دین

گفت کای یاران! مقام ماست این

 

بار بگشایید، خوش‌منزل‌گهی است

تا به جنّت زین مکان، اندک‌ رهی است

بانگ درا

می‌رسد در گوش من، بانگ درا

دم‌به‌دم از کاروان کربلا

 

مرحبا! ای خاک پاک کربلا!

از حرم برتر ز عزّ و اعتلا!

 

 

خیمۀ سبز

بر قلم بگْذشت، نام نینوا

اوفتاد اندر قلم، چون نی‌، نوا

 

این چه نام و این چه منزل‌گاه بود؟

کز زمینش بر فلک، صد آه بود

 

 

خاطر مشوّش

خیمه زد سلطان دین در کربلا

شد مشوّش خاطر آل عبا

 

خاصه زینب، بنت زهرای بتول

خاطرش گردید بس زار و ملول

 

نهضت حسینى

آن که بر پا کرده است این شور و شین

آن حسین است، آن حسین است، آن حسین

 

دید چون جمعى همه گم کرده راه

پیش پاى خود نمی‌بینند چاه

 

 

سرمایۀ حُسن

سَرور یازدهم کز همه نقص، او بری است

قبلۀ ما، حسن بن علی عسکری است

 

رایج از همّت او، قاعدۀ جعفری است

مدّت دولت او، گر چه کنون، اسپری است

 

لیک در جمله عوالم، متصرّف بُوَدا

جان ز حرمان حضورش، متأسّف بُوَدا

اشک انجم

ای سراپا حُسنِ حی ذوالمنن!

 سوّمین ابن الرّضا! دوّم حسن!

 

ای هزاران آفتابت، مشتری

 یا ابَاالمهدی! امام عسکری!

 

اسو‏ۀ تقوا، خدایی بنده‏‌ای

 هم‏چو جان، در جسم ایمان، زنده‌‏ای

 

چرخ امید

 

پس از نقل علی بن محمّد

 شه خورشیدْ افسر، ماهْ مسند

 

حسن، فرزند آن شاه دلْ آگاه

 شد از حق، رهروان را، هادی راه

تربت پاک

نوبت عهد، چو بر حضرت هادی آمد

گاه نشر نعم و بذل ایادی آمد

 

ابر بارنده، بهر کشور و وادی آمد

رهبر حاضر و فرماندۀ بادی آمد

 

باران ستاره

به جای باران بارد ز آسمان، انجم

به مقدم پسر فاطمه، امام دهم

 

چه خفته‏‌ای؟ مه من! روز عید آمد، قُم

به بحر شادی، گردیده مُلک هستی، گُم

 

 

حدیث نفس

الا! ای هوشمند دانش اندیش!

کنی بیگانگی تا چند با خویش؟

 

کهن سالی و خواهی جامۀ نو

خوشی از قصّه شیرین و خسرو

 

طلای ناب

ای قلم! امشب مرا دم‌ساز باش

در کف من، قافیه پرداز باش

 

تا که بنْماییم، سیری معنوی

هفت شهر عشق، در یک مثنوی

 

شهریار عشق را یادی کنیم

رو به سوی حضرت هادی کنیم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×