دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ماه و زهره

 

هم ماه مدینه است و هم زهرۀ شام

هم عمّه و هم خواهر و هم دخت امام

 

ای دوست! اگر سوریه رفتی برسان

از جانب ما به «امّ کلثوم»، سلام

افطار

ای مرهم زخم دل و غم‌خوار پدر!

هم غم‌خور مادریّ و هم یار پدر

 

در لیلۀ قدر آخر عمر علی

شد مهر تو، سفره‌دار افطار پدر

 

آن شب

 

آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود

تو جان پدر بودی و او جان تو بود

 

آن کس که تمام خلق مهمان وی‌اند

آن شب به سر سفرۀ احسان تو بود

 

 

بگو

یکی این‌سان، یکی این‌گونه باید

که شام و کوفه را رسوا نماید

 

ببین پیشانی زینب شکسته

بگو اخت المصائب لب گشاید

 

عطر نفس

 

خورشید به پای تو جبین می‌ساید

وصف تو، بسی برتر از این می‌باید

 

از هر سخن تو، «امّ کلثوم»! به حق

عطر نفس پاک علی می‌آید

قدر معلوم

هر چند در این زمانه، مظلوم بُوَد

قدرش بر اهل بیت، معلوم بُوَد

 

او اخت مصائب است در این عالم

مشهور اگر به امّ «کلثوم» بُوَد

 

گریه

 

او نور چراغ خانۀ حیدر بود

در شام ستم، چراغ روشن‌گر بود

 

آن روز که تکیه‌گاه آن قافله شد

یک شانه برای گریۀ خواهر بود

حریم ثانیه‌ها

 ای دختر خورشید!

عزیزک ماه!

می‌خوانمت به شعر

 

به احترام تو

وقتی که شعر به تماشات می‌نشیند

باید به آسمان نوشت

بیهوده نبارد

 

شوق پرواز

ای تجلّای نور تو از عرش!

ماه معصوم خانوادۀ نور!

در شکوه تو، زینب کبری است

«امّ کلثوم» خانوادۀ نور!

 

زهرای سوم

ای مقامت، فراتر از مریم!

ای شکوهت، رساتر از حوّا!

«امّ کلثوم»! خواهر زینب!

عصمت‌الله دوّم زهرا!

 

هم‌سنگر زینب

ای زینب دوّم محمّد!

زهرای دگر به بیت احمد

 

چون خواهر خویش، هست زهرا

قرآن علی به دست زهرا

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×