دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حاجت شکسته‌دل

 

کلیم اگر دعا کند، بی‌تو دعا نمی‌شود

مسیح اگر دوا دهد، بی‌تو دوا نمی‌شود

 

اگر جدایی اوفتد، میان جسم و جان من

قسم به جان تو! دلم، از تو جدا نمی‌شود

داغ آدم

 

افتاد بر خاک امّا، از او صنوبر به جا مانْد

پر زد پرستو و از او، تنها کمی پر به جا مانْد

 

افتاد بر خاک امّا، تاریخ با چشم خود دید

بر پشت کوه شجاعت، زخمی ز خنجر به جا مانْد

آفتاب علقمه

  

فردوس ِدل، همیشه اسیر خیال توست

حتّی نگاه آینه، محو جمال توست

 

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست، زمزمه‌های زلال توست

سرخط سیادت

سلام باد به «عابس»، به حُسن عادت او!

که بود عشق خدا، سرخط سیادت او

 

به خاندان علی، خاندان او، عاشق

ز جان‌نثاری او، جلوه‌گر، ارادت او

 

فیض‌ جان‌نثاری

سلام ما به «زُهیر» و دلاوری‌هایش!

که بود شاهد عشق حسین و مولایش

 

هر آن ‌چه خواست که سر پیچد از کمند حسین

نشد که داشت به دل، جذبۀ تولّایش

 

عطر بهشت

شناخت هر که تو را جز خدا بجوید؟ نه

به غیر راه تو راهی دگر بپوید؟ نه

 

اسیر عشق تو آزاد‌ی‌اش در این بند است

شکسته از غم تو مومیا بجوید؟ نه

 

خون‌بها

 

ای توتیای دیدۀ جان، خاک‌ پای تو!

عالم، رهین منّت بی‌انتهای تو

 

حجّاج راه کعبه گرفتند و عاشقان

دارند هم چنان، هوس کربلای تو

اشک جگر‌سوز

دارم شرر به سینه چو نی از نوای تو

ای جان فدای نغمۀ درد‌آشنای تو!

 

هر شب میان اشک جگر‌سوز تا سحر

خواهم وصال کوی تو را از خدای تو

 

 

کحل بصر

ای خون حق! که دشت بلا گشته جای تو

جز خالق تو، کس نبُوَد خون‌بهای تو

 

کرّوبیان ز عرش، به صد شوق آمدند

شاید کنند کُحل بصر، خاک پای تو

 

شمع حقیقت

آزاده‌ای که کعبۀ عشق است، کوی او

دارند چشم، اهل دو عالم به ‌سوی او

 

صاحب‌دلان کنند به ‌شکرانه، جان‌ نثار

در مقدم صبا به نسیمی ز کوی او

 

وجه خدا

هزار شکر! که گشتم مقیم کوی حسین

نمانْد در دل پُر حسرت، آرزوی حسین

 

خدا گواست نخواهم بهشت و حور و قصور

اگر همیشه بُوَد منزلم به کوی حسین

 

تاج افتخار

مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم

این گنج پُر بهاست، من ارزان نمی‌دهم

 

گر انتخاب جنّت و کویت به من دهند

کوی تو را به جنّت و رضوان نمی‌دهم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×