دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وعدۀ بهشت

 

لطف حسین ما را تنها نمی‌گذارد

گر خلق واگذارند، او وا نمی‌گذارد

 

او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم

مولا به کام غرقاب ما را نمی‌گذارد

دوستی حسین

 

گر نیست غیر حال فکاری مرا حسین!

جز با غم تو نیست قراری مرا حسین!

 

عبد تو و گدای تو و نوکر توام

گر جزو شیعیان نشماری مرا حسین!

سه میلاد

از افق تابید ماه مرحمت

 بر همه شد باز باب مغفرت

 

آمده دریای بخشایش به جوش

 تا در این دریا بشویندت، بکوش

 

زیارت

من دوست دارم اولیای این زمین را

یک لطف دیگر داده‌اند این سرزمین را

 

صدها گره وا می‌شود از کارهایم

وقتی زیارت می‌کنم امّ‌البنین را

فاتح شام

زینب آمد شام را یک باره ویران کرد و رفت

اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت

 

از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب

هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت

 

آب بقا

حیات آب بقا جز غم تو نیست، حسین!

نمیرد آن که دلش با غم تو زیست، حسین!

 

صفای عمر ابد یافت هر که در غم تو

به قدر یک مژه بر هم زدن گریست، حسین!

 

خوف و رجاء

دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز

به تمنای نگاهت دل ما مانده هنوز

 

بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد

لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز

نوکر هیئت زاد

کاش تا خیمه‌ی سبزت برسد فریادم

«من از آن روز که در بند توام آزادم»

 

عاشقم دست خودم نیست بگو تا چه کنم

دل به یک یوسف گم‌گشته‌ی زیبا دادم

مظهر جلال

یا که خدا به خلق پیمبر نمی‌دهد

یا گر دهد پیمبر ابتر نمی‌دهد

 

حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس

غیر از رسول سوره‌ی کوثر نمی‌دهد

 

دختر در این قبیله تجلّی کوثر است

بی‌خود خدا به فاطمه دختر نمی‌دهد

دلیل سربلندی

در عالم عشق فارغ از خوف و خطر

هم دل بدهند هدیه هم سینه و سر

 

این است دلیل سربلندی در عشق

عباس دو دست داد و زینب دو پسر

پروانه شد

این قصه را بشنو ز من

کز بعد زهرا بوالحسن

 

آن خسرو شیرین سخن

با قلب پر درد و محن

عرق فاطمی

خوشا به زینب کبری چه همدمی دارد

چه مونسی چه انیسی چه محرمی دارد

 

کسی که نوحه‌گر روضه‌ی علمدار است

کسی که از دم  چشمان خود یمی دارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×