دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
برای قمر عشیره

چون پیش زهرا محترم شد، محتشم شد

آن وقت عمری محتشم شد، محترم شد

 

بالا نشین شد از تواضع، چوب گردو

شد منبر علامه‌ها، وقتی که خم شد

 

داغ بلند بالا

تو بی بدیل و بزرگ و بلند والایی

که داده است خدا بر تو شأن سقایی

 

اگر چه مادرت ‌ام البنین بود آقا

ولی به حضرت زهرا، عزیز زهرایی

 

بذر عشق

آسمان پرده بر انداخت و نوری تابید

پنجمین ماه خدا صورت شب را بوسید

 

پسری آمده با نور امامت امشب

که پدر بر سر سجاده بر او می‌خندید

 

ماه عرب

روشن‌تر است این پسر از ماه صورتش

گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش

 

ماه رجب به ماه عرب چشم دوخته

معلول خیره ست به دقت به علتش

 

دلبند رضا

همین که حاصل یک عمر لبخند رضا هستی

محمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی

 

میان بهترین‌هایی چه تفضیلی از این برتر

که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی

 

جمال مرتضی

از روزن صبح تا تو را دیدم

گفتم به خودم تو را چرا دیدم

 

راضی نشدم که جز تو را بینم

حق را به جمال مرتضی دیدم

 

مثنوی زینبیه

کیست که بر لوح قلم می‌زند؟

حول خداوند قدم می‌زند؟

 

کیست که در وزن نگنجیده است؟

کوه وقار است و نرنجیده است؟

 

طوفان طعنه

در گیر و دار قائله زینب اگر نبود

شلاق بود و سلسله، زینب اگر نبود

 

می‌داد زجر، زجر دو چندان رقیه را

آن شب میان قافله زینب اگر نبود

 

بوسه به خنجر

سر که به بستر گذاشت حضرت زینب

بر همه جا سر گذاشت حضرت زینب

 

جای پدر تیغ خورد و جای حسینش

بوسه به خنجر گذاشت حضرت زینب

 

پرچم ارباب

پا که به دنیا گذاشت حضرت زینب

روی جهان پا گذاشت حضرت زینب

 

پرچم ارباب را قله به قله

برد و به بالا گذاشت حضرت زینب

 

سورۀ انسان

دو چشمت انگبین‌جوشان و لب‌هایت فرات‌آور

چراغت راه‌گستر، کشتی نوحت نجات‌آور

 

قلم باید شوند اشجار در ثبت دمی از تو

برای لیقۀ کتّاب، دریاها دوات‌آور

 

زاهدترین

خواندند او را آن چنان و این چنینش

اما خدا خوانده ست زین العابدینش

 

دیشب اباالفضل آمد ‌و امشب ابالکوه

از بین زُهاد جهان زاهدترینش

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×