دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
از محتشم بپرس

آمد محرم و خبرم را ز غم بپرس

از قلب من ز حال و هوای حرم بپرس

 

از منبر و حسینیه و شال و پرچم و

از بیرق و کتیبه و طبل و علم بپرس

 

عقیق یمن

امشب بنشین لحظۀ آتش زدنم را

بنشین و ببین بار دگر سوختنم را

 

یکسال برای غمتان لحظه شمردیم

یک آه بکش، چاک زنم پیرهنم را

 

دو عاشق

از ابتدای خلقت، تا انتها حسین است

روح خدا پرستی در انبیا، حسین است

 

هرچه بلاست آقا، یکجا به جان خریده

در امتحان ‌ایمان، قالوا بلی حسین است

 

اسم اعظم

باز فصل عزا و ماتم شد

باز هم موسم محرم شد

 

روزی این دو ماه ما اشک است

گریه بر داغ عشق، مرهم شد

 

به مناسبت روز حافظ
مس وجود

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»

آیا شود که روزی ما کربلا کنند؟

 

ما را که بین روضه به آتش کشیده‌اند

فردای حشر وارد دوزخ چرا کنند؟

 

ارث حضرت آدم

شادی برای تو، غم عالم برای من

از ماه‌های سال، محرم برای من

 

آوای آسمانی داوود مال تو

خاموشی مقدس مریم برای من

 

دل‌شوره‌های آفتاب

این قافله هر چه شتابش بیشتر شد

دل‌شوره‌های آفتابش بیشتر شد

 

جای تمام نخل‌ها، لشگر درآمد

با هر قدم یعنی سرابش بیشتر شد

 

یک کاروان دل

یک کاروان دل، همره دلبر رسیده

زینب بیا که منزل آخر رسیده

 

یاران فرود آئید، این وادی طور است

وعده ز سوی حضرت داور رسیده

 

روح آیۀ تطهیر

در سکوت شکستۀ صحرا

کاروانی ز دور شد پیدا

 

کاروان عشیرۀ سادات

کاروان قبیلۀ طاها

 

رسم عشق

بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا، پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت

 

بحر طویل ورودیه

کاروان آمده از راه، پر از ماه

چنان که طرفی در قرق جون و حبیب است و بریر است

و در آن سو طرفی در قرق نافع و سعد است و زهیر است

نفس کرببلا زیر قدم‌های علی اکبر و عباس فرورفت

 

جمعند خانوادۀ زهرا کنار هم

عباس آمده است و علی اکبر آمده است

وقتی رباب هست، علی اصغر آمده است

 

جمعند خانوادۀ زهرا کنار هم

اینجا برادری است که با خواهر آمده است

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×