دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مدح امام حسن (ع)
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن

همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن

سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن

 

گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد

مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن

در روضه بیشتر به خدا وصل می‌شویم

اکسیر عشق، قطرۀ اشک زلال ماست

 افتادگی، نشان و دلیل ِ کمال ماست

 

 در روضه بیشتر به خدا وصل می‌شویم

 ذکر علی علی  سبب اتصال ماست

فن شریف

نذر کردم بروم خوب گم و گور شوم

یک دهه از جلوی چشم خودم دور شوم

 

بروم جانب تفتیده‌ترین تاکستان

مست از جذبۀ هفتاد و دو انگور شوم

کوتاه سروده
آنجا سخن از بی‌کفنی نیست فقط

از چشم تر فاطمه طاقت رفته

تا کرب و بلا خروش غربت رفته

آنجا سخن از بی‌کفنی نیست فقط

پیراهن خورشید به غارت رفته

 

کوتاه سروده
عاشق تر از اویس قرن

ما را شهید اشک و محن آفریده‌اند

عاشق تر از اویس قرن آفریده‌اند

 

 امر خدای عزوجل بوده در ازل

 ما را برای سینه زدن آفریده‌اند

شوق پرواز

 

 بده در راه خدا، من به خدا محتاجم

 من به بخشندگی آل عبا محتاجم

 

 از قنوت سحر مادرتان جا ماندم

 پسرحضرت زهرا به دعا محتاجم

 

 

کوتاه سروده
سخت است

غم بی‌یاوری یارب چه سخت است

برای حضرت زینب چه سخت است

 

بدون دست، با چشمان زخمی

فرو افتادن از مرکب چه سخت است

مادر نداشت زخم تنش را نشان دهد

بانوی صبح هستی و خورشید دیگری

خاتون آب هستی و پاک و مطهری

 

آری به اتنخاب خدا و گواه او

تنها تویی که لایق عشق پیمبری

 

در دامن تو مادر عالم سه ساله شد

شایسته از مقام تو شد شأن مادری

خدیجه روضه بخوان

گذشته از همه و پشت شوهرش مانده

چه مادرانه به پای پیمبرش مانده

 

درست! سورۀ نسل خدیجه کوته بود

ولی ادامۀ آیات کوثرش مانده

 

نه، داستان خدیجه ادامه خواهد داشت

هنوز سوختن خانه و درش مانده

به مناسبت وفات حضرت خدیجه (س)
خدیجه‌ای که حسین و حسن نوادۀ اوست

خدیجه زوج رسول است و مادر زهرا

خدیجه گوهر یکتا و درٌ بی‌همتا

 

ندیم ختم رسولان و یار پیغمبر

نبود در همه عالم کسی از او بهتر

به مناسبت وفات حضرت خدیجه (س)
هوای رحلت او روضۀ محرم داشت

هنوز چهرۀ مکه غبار ماتم داشت

هنوز داغ ابوطالب آتش غم داشت

 

دل لطیف پیمبر غمین زهرا بود

به سینه درد و غم و غصه‌های عالم داشت

در قتلگه پیش برادر گریه می‌کرد

از درد غربت داشت کوثر گریه می‌کرد

زهرا به روی قبر مادر گریه می‌کرد

 

خاک مزار مادرش را می‌گرفت و

با دست خود می‌ریخت بر سر گریه می‌کرد

 

یاد گذشته یاد آینده برای

این مادر و دختر، پیمبر گریه می‌کرد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×