دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به مناسبت شهادت امام علی (ع)
بین حصیر پاره پدر را حسین برد

با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد

تسبیح را به دست گرفت و دعاش کرد

 

معلوم می‌شود که نمک گیر زینب است

وقتى به جاى شیر، نمک را غذاش کرد

باور نمی‌کند که علی را زمین زدند

وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست

در گوشه‌ای ز خانه قد دختری شکست

 

باور نمی‌کند که علی را زمین زدند

آن حیدری که با نگهش خیبری شکست

شعر جدید سید مجتبی ربیع نتاج به مناسبت ضربت خوردن امام علی (ع)
انگار حرفی هست با ماه و ستاره

امشب تمام بندهای جوشن من

از یا علی و یا علی و یا علی بود

ای کاش در کوفه به جای حلقۀ در

یک حلقه از عمار و سلمان  با علی بود

خونت از شاهرگ کرب و بلا می‌جوشد

شک ندارند که تو پاک و بهارآمیزی

مثل نور از دل هر روزنه، روح‌انگیزی

 

تکیه دادند به تو ماه و زمین و خورشید

دیده بودند که از بوی خدا لبریزی

 

دیده بودند که شب‌ها لب هر کوچۀ دور

نور در کاسۀ بی‌جان زمین می‌ریزی

روضه‌خوان چشم‌های حضرت شد

چشم‌هایش پر از تبسم بود

چشم نه آسمان هفتم بود

 

آسمان نه، شکوه این خلقت

در طلوع نگاه او گم بود

در کوفه یا در کربلا فرقی ندارد

مشت خدا در پیش چشم خلق وا شد کعبه دهان وا کرد و رازی بر ملا شد

نرخ خدا بالا و بالا رفت آنی بازار آمد در کف رکن یمانی

کوتاه سروده
محراب به گودال شباهت دارد

از صبح ازل دو حادثه در راهند

دو زخم که تا شام ابد جان کاهند

 

محراب به گودال شباهت دارد

دو نقطه که میزبان ثارالله­اند

به مناسبت ضربت خوردن امام علی (ع)
به پا بنموده امواج غم و شور محرم را

شکسته ابن ملجم فرق مولای دو عالم را

ولی آقا تفقد می‌نماید ابن ملجم را

 

به محراب عبادت تا رخش چون لاله رنگین شد

ندا برخاست: کشتند اولین مظلوم عالم را

زبان حال امام علی (ع) در بستر شهادت
گذشت آب از سرم، اما تو با زینب مدارا کن

خدایا مشکل از کار منِ مشکل‌گشا وا کن

بُوَد درمان من زهرا، مرا مهمان زهرا کن

 

اجل از بعد زهرا منتظر بودم که برگردی

بیا امشب علی را بین شهر کوفه پیدا کن

زبان حال امام علی (ع) در بستر شهادت
هر چه می‌خواهی ببین زینب مرا

در دل محراب خون جای من است

نغمۀ تکبیر آوای من است

 

روزه‌ام را در سحر قاتل گشود

زان به خون آغشته لب‌های من است

زبان حال امام علی (ع) در بستر شهادت
به ابالفضل سپردم که کنارت باشد

درد دل‌هام برای تو حسین بسیار است

بسته‌ام بار سفر چشم به راهم یار است

 

خوشی عمر مرا بود به نُه سال فقط

بعدِ زهرا علی از دست فلک بیزار است

پیش نگاه زینب گریان به خون نشست

ماه جمال قبلۀ ایمان به خون نشست

شمس رخ حقیقت عرفان به خون نشست

 

دیو تباهی آمد و یک سجده را شکست

آیینۀ کرامت انسان به خون نشست

 

بر سینۀ نمازگذاران نشسته داغ

روح نماز و کعبۀ ایمان به خون نشست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×