دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خون می‌چکد در رقص خنجرها

چه می‌خوانند این سان آتشین بر نیزه‌ها سرها

چه آهنگی است این؟ خون می‌چکد در رقص خنجرها

 

یقینی سرخ در تاریکی تردید جاری شد

دوباره لاله گون شد لاله گون شد باغ باورها

بار سفر بستی، مدینه شعله‌ور شد

پنهان ز خواهر می‌کنی چشم ترت را

شاید ندیدی اشک‌های خواهرت را

 

بار سفر بستی، مدینه شعله‌ور شد

در یاد دارم آن نگاه آخرت را

 

ام البنین روی سرت قرآن گرفته

تا پر کند یک بار جای مادرت را

مدح حضرت علی اکبر (ع)
شبیه رحمت محض است خَلقاً و خُلقاً

خوشا دلی که فقط زیر پای او باشد

 میان شادی و غم مبتلای او باشد

 

 خوشا سری که هواخواه خدمتش باشد

 شبانه روز فقط در هوای او باشد

 

 خوشا دلی که به فرمان عقل عاشق شد

 و خواست لحظه به لحظه برای او باشد

 

کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی

ساربان غریب می‌خواهی این همه مست را کجا ببری؟

تشنه آورده‌ای که آب دهی، یا به سرچشمۀ بقا ببری؟

 

کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی

یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری

کوتاه سروده
بی خون تو مرز عشق ناپیدا بود

بی داغ محبت تو دل رسوا بود

بی خون تو مرز عشق ناپیدا بود

 

گر عشق تو رنگ غم نمی‌داد به دل

عشق و دل و غم، سه لفظ بی معنا بود

کوتاه سروده
بماند...

امان از ماجرای پیکر او

امان از سرگذشت حنجر او

 

تنی ماند و سری بر نیزه‌ها رفت

بماند قصۀ انگشتر او

نذر حضرت ام‌کلثوم (س)
قدر خود از بوسۀ زیر گلو هم سهم داشت

ارث فامیلی یتیمی بود و او هم سهم داشت آه در این گنج موروثی عدو هم سهم داشت

 

اشک زهرا، اشک حیدر، آبروی عالم است قدر وسع خویش از این آبرو هم سهم داشت

سلام علی قلب الزینب الصبور
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

با دست بسته است، ولی دست بسته نیست

زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

 

هرچند سربه زیر، ولی سرفراز بود

زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست

 

زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست

اورا اسیر قافله خواندن، خجسته نیست

پس حسین دگر به ذاتی تو

ای لسانت لسان پیغمبر

وی بیانت بیان پیغمبر

 

ای زمانت شبیه رستاخیز

در دهانت زبان پیغمبر

مدح امام حسین (ع)
پسرخواندۀ زمین

قرار بود که با آب و گل عجین بشوی برای اینکه سفالینه‌ای گلین بشوی

 

پیاله‌ای بشوی با شراب‌های مگو و بعد هم‌دهن رب‌العالمین بشوی

به جنت، فاطمه صاحب عزا شد

به بستر خفته بانویی حزینه

در اوج غربت و غم در مدینه

 

به سینه دارد او یک باغ لاله

شده قوت و غذایش آه و ناله

کوتاه سروده
رسیده جان بر این لب

دو چشمم در دل شب عمه زینب

شد از باران لبالب عمه زینب

 

لب بابا، لب من، شوق بوسه

رسیده جان بر این لب عمه زینب

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×