دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دست به دامن حسین (ع)

شد با تو عوض حال و هوایم مادر کردی همه شب دعا برایم مادر

تا دست به دامن حسینت هستم عید است تمام لحظه‌هایم مادر

 

آرزو

در لیله الرغائب محتاج نور عینیم

عمری است خانه زاد ارباب عالمینیم

 

گفتند اگر که حاجت دارید وقتش آمد

گفتیم بی قرار شش گوشۀ حسینیم

 

عشق در هر قدم نوشت حسین

روی صحفه، قلم نوشت حسین پشت هم پشت هم نوشت حسین

 

تا که از کنج خانه راه افتاد اشک چشم ترم نوشت حسین

دریای وصف

باید غزل با یاد رویش پا بگیرد هر مصرعى با عشق او معنا بگیرد

 

در محفل شعر قشنگ چشم‌هایش هر شاعرى باید بیاید جا بگیرد

فطرسم، آمده‌ام تا بشوم جبرائیل

ذکر خیر تو شد و فطرست اینجا آمد نوکری گفت حسین، حال دلم جا آمد

باز هم بوی خوش تربت اعلی آمد رفت در دست تو این دست که بالا آمد باز در حق گرفتار محبت کردی آمدم نه تو مرا سوی خودت آوردی

 

حبّ تو

عشق تو دیوانه کرده عاشق دلداده را بی اثر کرده شرابت مستی هر باده را

 

نوکرت هرکس که باشد، بهترین عبد خداست حبّ تو تا عرش اعلی می‌‌برد افتاده را

زبان لال

هرکس که حسّ و حال مرا درک می‌‌کند این سوز بی زوال مرا درک می‌‌کند

کعبه که قرن‌هاست سیه پوش این عزاست رنگ سیاه شال مرا درک می‌‌کند

قالی کرمان

ما کویریم، ببارید که باران خوب است ذره‌ای نم بنشیند به بیابان خوب است

 

بشود این دل بی ارزش ما وقت سحر با قدم‌های تو چون قالی کرمان خوب است

شد آب و نان هر شب من گریه بر حسین

از لحظه‌های رو به زوالی که داشتم هرچند سوخته، پروبالی که داشتم

 

با اینکه ناامید ز بخشش شدم ولی تغییر کرد فرض محالی که داشتم

 

داغ مجسم

دوباره نذر کرده مادرم تا بدوزد چندتایی شال و پرچم

 

بخواند روضه خوان از شیب گودال که در ذهنم شود داغت مجسم

 

شفیع محشر

در روضه‌ها در بدری را دوست دارم اینکه شفیع محشری را دوست دارم

 

بالای درب قلب خود تا روز محشر نقش پلاک نوکری را دوست دارم

 

دارالشفا

کاف و ‌ها و یا و عین و صاد یعنی کربلا پایتخت دل، حسین آباد یعنی کربلا

 

پابرهنه می‌روم سوی حریم پاک یار در حقیقت محور «بالواد...» یعنی کربلا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×