دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پرچم ارباب

پا که به دنیا گذاشت حضرت زینب

روی جهان پا گذاشت حضرت زینب

 

پرچم ارباب را قله به قله

برد و به بالا گذاشت حضرت زینب

 

هوای انار

دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم

هوای گریۀ بی اختیار کرده دلم

 

رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را

هوای یک شب دنباله‌دار کرده دلم

 

خنجر و حنجر

تنت وقتی که در تشییع با در ربط پیدا کرد

مسیر روضه از اول به مادر ربط پیدا کرد

 

تو را برروی تخته پاره‌ای تشییع کردند و

به نوعی روضه با تابوت کوثر ربط پیدا کرد

 

عقیق شکسته

با ناله‌اش آرامش زندان شکسته

حتّی سکوت مرد زندان‌بان شکسته

 

بشکن نمازت را مسافر، وقت تنگ‌ست

وقتی ستون خیمۀ ایمان شکسته

 

نهایت توحید

تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد

توحید در نهایت خود آشکار شد

 

با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛

از کار سروری جهان برکنار شد

 

سورۀ انسان

دو چشمت انگبین‌جوشان و لب‌هایت فرات‌آور

چراغت راه‌گستر، کشتی نوحت نجات‌آور

 

قلم باید شوند اشجار در ثبت دمی از تو

برای لیقۀ کتّاب، دریاها دوات‌آور

 

حسین جان دلیل حیاتم تویی

هر آن کس به تو مبتلا می‌شود

 ز دنیا و عقبا جدا می‌شود

 

 و سنگی که باشد بدون بها

به لطف نگاهت طلا می‌شود

 

زاهدترین

خواندند او را آن چنان و این چنینش

اما خدا خوانده ست زین العابدینش

 

دیشب اباالفضل آمد ‌و امشب ابالکوه

از بین زُهاد جهان زاهدترینش

 

ماه پیشانی

دیده‌ایم ابروش را اما نگاهش را ندیدیم

مهربانی‌های در چشم سیاهش را ندیدیم

 

عمری از چشمان زیبایش نوشتیم و به مقتل

بارها لفظ «عَلی عَینی» به شاهش را ندیدیم

 

چهارمین حیدر

به دنیا آمدى تا مطلبى دیگر بیاموزم

من از رفتار تو الله را اکبر بیاموزم

 

کلاس درس شد سجاده ات، من روز میلادت

نشستم تا جهان را پاى این منبر بیاموزم

 

زلف بی شکن

برای گفتن از تو سخن  نمی‌‌ماند

که روضه‌ات به دل انجمن نمی‌‌ماند

 

چه کرده است به اعضای دَرهَمَت شمشیر

که بر سیاهی زلفت شکن نمی‌‌ماند

 

ساحل حسین

تو آمدی علی بشود حاصل حسین

باشد سه جور آینه در منزل حسین

 

تلفیقی از نبوت محض و امامتی

ای شامل پیمبر و‌ ای شامل حسین

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×