دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دختر قصه

تمام می‌شوم امشب در آخر قصه

بخواب بانوی احساس! دختر قصه!

 

یکی نبود و یکی بود و آن یکی هم رفت

یکی یکی همه رفتند از در قصه

پیر مناجات من

آینه در آینه حیرانی‌ام

پیچ و خم زلف پریشانی‌ام

 

اول این قصه کجا بود و کی؟

سورۀ انگورم و آیات می!

عقیق و ارغوان

و می‌گرید غمش را نیمه جان آهسته ... آهسته

کنار تشت زر با خیزران آهسته ... آهسته

 

دو دست کوچکش بر می‌کشد دیباج را از تشت

نمایان می‌شود ماه نهان آهسته ... آهسته

بابای من می‌آید

ابر هی در صورت مهتاب بازی می‌کند

باد دارد توی زلفت تاب بازی می‌کند

 

لب ز چوب بی حیای خیزران پاره شده

مثل آن ماهی که با قلّاب بازی می‌کند

دردانۀ تو هستم

فرصت نکرده‌ای که تنت را بیاوری

یا تکه‌هایی از بدنت را بیاوری

 

بی‌تن رسیده‌ای که برای دلم خبر

از تلخی نیامدنت را بیاوری

کنج تاریک خرابه

کنج تاریک خرابه 

دل کوچیکش گرفته

صحنۀ خیمه و آتیش

از دلش هنوز نرفته

 

چشم‌های خرابه روشن شد

چشم‌های خرابه روشن شد، السلام علیک سر، بابا

 می‌پرد پلک زخمی‌ام از شوق، ذوق کرده است این قدر بابا

 

در فضای سیاه دلتنگی، چشم‌هایم سفید شد از داغ

 سوختم، ساختم بدون تو، خشک شد چشم من به در بابا

آخرین شام را تحمل کن...

در غبار غروب غمگینی، قافله پر غرور می‌آمد خسته جان و اسیر تاریکی از دیار حضور می‌آمد

می‌شد از بوی زخمشان فهمید، کربلا رفته‌اند و حالا هم ... می‌شد از چهره‌های آن‌ها خواند تا خدا رفته‌اند و  حالا هم

دام آتش

چه می‌شد که پروانه در دام آتش نباشد؟ پرِ بسته با هیمه‌ها در کشاکش نباشد

قرار است اگر قلب دنیا بسوزد ... بسوزد ولی شعله‌اش این همه داغ و سرکش نباشد

درهای بی کلید

سه ساله‌ای و چه قرن‌ها که، امید دل‌های ناامیدی صدای لب‌های بی صدایی، کلید درهای بی کلیدی

نرفته از خاطر زمانه، غمی که بر سینه‌ات نهادی خرابه‌هایی که نور دادی، حماسه‌هایی که آفریدی

نذر حضرت رقیه (س)

 تا به جای خیمه‌ات آتش بگیرم گریه کن

تا برای تشنگی‌هایت بمیرم گریه کن

 

لحظه لحظه نازنین داغ برادر دیده‌ای

داغ قاسم، داغ اصغر، داغ اکبر دیده‌ای

غروب غربت

پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی‌گیرد؟

غروب غربت ما از چه رو پایان نمی‌گیرد؟

 

پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابر

که من از تشنگی پر پر زدم، باران نمی‌گیرد؟

 

علی اکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زد

علی اصغر سر انگشت مرا دندان نمی‌گیرد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×