دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مسلم برای زینب تو گریه می‌کند

بالا گرفت بر من دلخون چو کارها

صیّاد من شدند تمام شکارها

 

بی‌مایگان به دایه انیسند تا به تیغ

زنگار بسته آینۀ کارزارها

تو بخوان باز

حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد  در غم تشنگی‌ات اشک چکیدن دارد  تو بخوان باز بخوان باز که از لب‌هایت  صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد   

سپاه بی نفر

صبح شد یک طرف سرم افتاد

یک طرف نیز پیکرم افتاد

 

از روی پشت بام افتادم

با علیک السلام افتادم

 

انداخته بر جادۀ فردا نظرش را

در کوچه گرفتند اگر دور و برش را چیدند اگر زخم‌ترین بال و پرش را

 

این ارث علی دوست‌ترین‌های قبیله ست جا داشت در این شهر ببیند اثرش را

مه برج ولا

تا شد به روی دست نبی مرتضی بلند

شد رایت جلال خدا برملا بلند

 

بشنید چون که نغمۀ «یا ایهاالرسول»

گردید منبری همه از پشته‌ها بلند

 

مرآت پاک لم‌یزلی، آیت جلی

شد بر سریر دست حبیب خدا بلند

یا کریم بهشت

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد

و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد

 

به نور ناب نگاه چهارده خورشید

وجود و فطرت و ذات مرا منوّر کرد

 

زلال ناب ولایت به جان من نوشاند

سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد

حسیـن، وجــه خـــداست

کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست

مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست

 

به هــرکــه می‌نگـرم در لباس احرامش

دلش به جانب کعبه است و رو به سوی خداست

خرمافروش، یک‌شبه خنجرفروش شد (به مناسبت شهادت جناب مسلم‌بن‌عقیل)

از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان

مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان

 

یک پیرزن فقط به سَفیرت پناه داد

ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟

رنگ نینوا

صدای صاعقه آمد که در هوا زده بود

گمان کنم که خدا مرد را صدا زده بود

 

در این میانه، عطش، این حقیقت مکشوف

به بوم زندگی‌اش رنگ نینوا زده بود

به مناسبت عید قربان
حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست

دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین

چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببین

 

گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر بِبُر

پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین

بار غربت

شانه‌های زخمی‌اش را هیچ کس باور نداشت

بار غربت را کسی از روی دوشش برنداشت

 

در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی

عابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت

یادش بخیر...

یادش به خیر عطر خوش باغ سیب‌ها

یادش به خیر شهر رسول نجیب‌ها

 

دلتنگ چشم‌های قشنگ توام حسین

بستم دخیل اشک به امن یجیب‌ها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×