دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
افطار

ای مرهم زخم دل و غم‌خوار پدر!

هم غم‌خور مادریّ و هم یار پدر

 

در لیلۀ قدر آخر عمر علی

شد مهر تو، سفره‌دار افطار پدر

 

آن شب

 

آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود

تو جان پدر بودی و او جان تو بود

 

آن کس که تمام خلق مهمان وی‌اند

آن شب به سر سفرۀ احسان تو بود

 

 

مرغان کربلا را امشب به خون کشیدند

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته

یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته

 

سجاده گشته رنگین، از خون سرور دین

یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین

تسبیح خون

امشب دلم گرفته ز دنیای بی‌وفا

گریَمْ درون چاه شب از غیبت شما

 

بس برگ‌های زرد که در کوچه‌های درد

از شاخه‌ها چکید و فرو مُرد، بی‌صدا

خلیفۀ شبگرد

مرغی اسیر در قفس درد، دیده‌ای

یا در بهار، شاخ گل زرد، دیده‌ای

 

خرما به دوش نخل مروّت به کوچه‌ها

هر نیمه شب، خلیفۀ شبگرد دیده‌ای

ماه سحر و ذکر و ابوحمزه و توبه است

از قافلۀ عشق مرا جا نگذارید

در موج بلا یکه و تنها نگذارید

 

ما را به شهیدان برسانید دوباره

بر موج دلم حسرت دریا نگذارید

 

ماه سحر و ذکر و ابوحمزه و توبه است

در ماه خدا، دل سرِ دنیا نگذارید

باز هم با روضه‌اش از روزه استقبال شد

عمر با غفلت گذشت و صرف قیل و قال شد

روسیاهی قسمت این عبد بد اقبال شد

 

اعتقادم پیش رنگ دار دنیا رنگ باخت

بنده‌ات تطمیع شد، غافل شد و اغفال شد

 

در صدایم جوهره باقی نمانده ای خدا!

بد زبانی‌ام سبب شد که زبانم لال شد

بی نام حسین اشک روان‌ها نمی‌ارزد

در کوچۀ لیلاست که جان‌ها نمی‌ارزد

آزردگی از زخم زبان‌ها نمی‌ارزد

 

هم صحبت موسی شدی و همدم چوپان

کی گفته مناجات شبان‌ها نمی‌ارزد

 

وقتی که نباشد دل تو با دل مهمان

تکریم و بفرما و بمان‌ها نمی‌ارزد

مناجات حسینی

کاش در بندگی‌ات کم نگذاریم دمی

جز به خشنودی تو دل نسپاریم دمی

 

کاش یک ذره ز اعمال علی در ما بود

تا به درگاه تو اخلاص بیاریم دمی

 

دهر، منت کش یک عمر عبادت، ورنه

ما که هستیم که منت بگذاریم دمی

کریم اهل بیت (ع)

از تمام بیشترها بیشتر بخشیده است

به ابوذرها هم این بخشنده زر بخشیده است

 

تازه از سهم نداری‌های خود هم بارها

در مدینه نخل را قبل از ثمر بخشیده است

آغاز می‌شد کربلا، یک کاروان غربت

تا مرد در انبوه شب پنهان قدم می‌زد

در کوچه‌های کوفه بوی نان قدم می‌زد

 

دریا پریشان می‌شد از اعجاز هر گامش

انگار هر آیینه در طوفان قدم می‌زد

سمت بهار

از دگران حسن تو باشد جدا

حسن رخت جلوۀ حسن خدا

 

قدر شب قدر بود موی تو

رونق محراب ز ابروی تو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×