دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غنچه‌ای بودم و از ساقه شکستند مرا

بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر

دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر

 

ذره‌ای ترس به دل راه ندادم زیرا

دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر

سه ساله فاطمه‌ای دست بر دعا مانده

دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده!

چه تند می‌رود! این ساربان وا مانده

 

خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا

بیا ببین که فقط چند رد پا مانده

روضه‌های مکشوفه

دوباره روضۀ با آب و تاب می‌گیرم

من از مراثی‌ام آخر جواب می‌گیرم

 

سه روز کرده کفن چون تن تو را خورشید

عزا برای تو با آفتاب می‌گیرم

خاطرات زیارت

خاطرات زیارتی هرچند

از نظر غالباً نخواهد رفت

آخرین بار که حرم رفتم

هرگز از یاد من نخواهد رفت

بهانه

سلام کرد و نشان داد جای سلسله را

چه بی مقدمه آغاز می‌کند گله را

 

نه از سنان و نه از شمر گفت نه خولی

بهانه کرد فقط طعنه‌های حرمله را

 

سورۀ کوثر

دخترا بدون بابا می‌میرن

دخترا بدون بابا آواره

از قدیمیا شنیدم گریه کن

نداره، کسی که دختر نداره

دعای مستجاب

کنج خرابه حالم از این غم خراب شد

پیراهنم ز پهلوی زخمی‌خضاب شد

 

خیلی برای خشکی لب‌هات گریه کرد

دیدم کنار آب فرات عمه آب شد

کعبۀ دل

من دسته گل پرپر گلزار حسینم

من شمع فروزان شب تار حسینم

من کنج قفس مرغ گرفتار حسینم

من عاشق دل باخته و یار حسینم

قطار خسته

لباس پاره دارم، وصل جانان را چه باید کرد؟

پدر خوش آمدی ناخوانده مهمان را چه باید کرد؟

 

مرا تنها میان گرگ‌ها ول کردی و رفتی

نگفتی دخترم من؟ درد هجران را چه باید کرد؟

 

خورشید روی نیزه

بین بازوهای بابا تاب بازی می‌کند

کودکی که با پدر در خواب بازی می‌کند

 

می‌پرد از خواب می‌بیند که رویا دیده است

می‌نشیند با دوچشمش آب بازی می‌کند

دست نیاز

من از قبیلۀ دردی کشان پر دردم

که در هوای نگاه نگار می‌گردم

 

دوباره دست نیاز و دوباره چشم امید

به سوی خانۀ طفل سه ساله آوردم

برات کربلا

بر سینۀ خود می‌فشارم زانوی غم را

وقتی که بی تو باز می‌بینم محرم را

 

صاحب عزا با دست‌های خویش کوبیدی

بر روی دیوار کدامین خانه پرچم را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×