دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وای زینب

هجوم ناگهان و ... وای زینب

به سمت کاروان و ... وای زینب

 

تن آقا بدون غسل و دفن و

بدون سایبان و ... وای زینب

علیکنّ بالفرار

وقتی که زیر و رو همه کرب و بلا شود

باید که از گلوی حسین سر جدا شود

 

امشب که در عزا همه ارکان ماسواست

در آسمان چه شام غریبان بپا شود

راضی شدی؟

تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب

از این به بعد و بعد از این آواره زینب

باید خودت یاری کنی، ورنه محال است

بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب

قبله‌نما

به روی نیزه چگونه تو را نظاره کنم

بخند تا که منم خنده‌ای دوباره کنم

 

اگر اجازه دهی لااقل برای تنت

کمی ز چادر خود را کفن قواره کنم

وداع

انگار کسی در نظرت غیرخدا نیست

این مرحله را غیر امام‌الشهدا نیست

 

آئینه‌تر از روی تو خورشید ندیده

این روی برافروخته جز رنگ خدا نیست

ذکر حماسه

دل را به شب خستۀ این قافله بسیار

گرگان همه جمعند، فقط بگذر و بشمار

 

هفتاد و دو آئینه که در سجده شکستند

هر تکه‌شان ذکر خدا گفت به تکرار

خاکستر خیام

زینب گریست نام به آتش کشیده را

فریاد زد پیام به آتش کشیده را

 

با چشم‌های غمزدۀ خود نظاره کرد

گلزخم‌های کام به آتش کشیده را

پابوسی ماه

آسمان رفته به پابوسی ماهی که ندارد

خیره مانده­ است از امشب به پگاهی که ندارد

 

ماه، تابیده سرنیزه به هر ذره از عالم

می­­‌رود با سر بی‌­تن به گناهی که ندارد

 

دیروقت است؛ بگویید بتازند سواران

به تن خستۀ سردار و سپاهی که ندارد

پیدا کرد...

کاروان چون شهود پیدا کرد

به حقیقت ورود پیدا کرد

 

هر کسی رفت در پی سِمَتَش

پس اباالفضل رود پیدا کرد

 

غروب نینوا

با فاطمه می‌خواست خدا را بکشد

تصویر غروب نینوا را بکشد

 

تقدیر وضو گرفت و از نیزه گذشت

تا مسح سر ستاره‌ها را بکشد

رقیه را نگذارید تا نگاه کند

نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر

چنان عقیق شدم داغدار انگشتر

 

به مشک طعنه زده در میان قحطی آب

خوشا به حال لب آبدار انگشتر

به استاد فرشچیان و تابلوی عصر عاشورایش
در ظهر عشق

ذوالجناح آمد و آیینۀ زخم است تنش

هرچه آیینه به قربان چنین آمدنش

 

این زبان بسته چه دیده است که در ظهر عطش

چشمه در چشمه سرشک است زبان سخنش

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×