دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
در آب رفتن و عطشان ز بحر آب گذشتن

هزار بار گر افتد به خاک پای تو دستم هنوز از تو و از هدیه کمم خجل استم

 

چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا که مشتبه شده بر خلق من حسین پرستم

 

سقای حسین (ع)

 

بر توسن موج خشم، آوا زده بود مانند على بر صف هیجا زده بود

آبى مگر آورد حرم را ز فرات سقاى حسین، دل به دریا زده بود

 

ماه و خورشید

 

دو چشمت شرمگین شد ماه و خورشید

حضوری آتشین شد ماه و خورشید

 

حسین آمد به بالین برادر

به یکدیگر قرین شد ماه و خورشید

 

روشنی یار

ای شب، ای شاهد غم، روشنی یار چه شد؟ مـاهـــتاب سحرآسای  شـب  تـار چه شد؟ ای نسیـم سحری آب اجابت نرسید ساقی  تشنه لب  قافله سالار چه شد؟  

خیمه‌گاه زخمی‌ آب

از خیمه‌گاه زخمی‌ آب دود حریق العطش تا عرش می‌رفت _ امداد را _ پیچیده در شولای طوفان مردی به نام آبی دریا به شط زد ....

شبیه حضرت خورشید آسمانی بود

کسی که عاشق چشمان مست دریا شد پرید سمت خدا سمت عشق زیبا شد

چه سرنوشت غریبی، طلوع کن خورشید خدا نوشته تو را تا که آب رسوا شد

شرمنده

وفا و عشق، مانده زنده از تو

تمام قلب‌ها آکنده از تو

 

تو تشنه ماندی و بعد از تو ماندند

تمام رودها شرمنده از تو

دلی پر درد

من و یک دل، دلی پر درد عباس!

میان اینهمه نامرد، عباس!

 

تمام خیمه‌ها چشم انتظارند

دوباره در حرم برگرد، عباس

ای کاش

غمت از سینه صبر و تاب می‌برد

ز چشم عشق، رنگ خواب می‌برد

 

تو تشنه ماندی و بعد از تو ای کاش

تمام رودها را آب می‌برد

فدای آب مشکت

الا ای پیکر صد چاک! عباس!

دلت پاک و روانت پاک! عباس!

 

فدای قطره قطره آب مشکت

که می‌ریزد به روی خاک! عباس

عموی با وفا

عموی باوفای خیمه، عباس!

تویی شور و صفای خیمه، عباس

 

بیا از علقمه برگرد شاید

نلرزد شانه‌های خیمه، عباس

عطر سبز سورۀ کوثر

پای حرفش، مرد باید تا دم آخر بماند

دست یاری داد اگر، باید که یاریگر بماند

 

شعر خوب آغاز شد، حیف است بگذارم که بی عشق

بی نشان «انما» در دفترم ابتر بماند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×