دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
سقا

 

 

حتی میان یک دشت کشته بی‌سر

شناختمت

سقای بی‌دست!

نذر حضرت عباس (ع)
به عمق حادثه بی اضطراب می‌رفتی

سوار مرکب خود سوی آب می‌رفتی

نه یکنواخت که با پیچ و تاب می‌رفتی

 

فرات مشکل ما را ز چشم‌های تو خواند

در آن دمی که تو با مشک آب می‌رفتی

نذر حضرت عباس (ع)
تو پیر معنوی باد و خاکی و آبی

تو از عشیرۀ نوری ز ایل مهتابی

که هر کجا بروی خاضعانه می‌تابی

 

لجام وحشی امواج رام دست تواند

تو از طوایف پیغمبران گردابی

نذر حضرت عباس (ع)

گرمای دست تو همه را آب می‌کند

مهتاب مست تو همه را خواب می‌کند

 

حزنی غریب منحنی صبر خویش را

در انحنای دیدۀ تو قاب می‌کند

کوتاه سروده
علمدار

 

وقتی پرچم حسین

بر زمین می‌افتاد

یزیدیان بهت‌زده زمزمه می‌کردند:

غیرممکن است

مگر آنکه دست عباس ...

قطع‌شده باشد!

انت ابن البتول یا عباس

"انا ابن الرسول" پاسخ داد:

"انا ابن علی ولی الله"

"انا ابن البتول" ... پاسخ نیست!

در گلوی تو آه حلقه زده

...

 

انا ابن الرسول ابن بتول

انا ابن الخدیجه الغَرّاء

گرفته در بغل چون جان شیرین، مَشک و می‌تازد

عَلَم بر دوش او مجنون تر از لیلای محزون است

پریشان تر ز باد و گیسوان بید مجنون است

 

به سوی آب می‌تازد به سوی تشنه‌تر گشتن

به سوی منزل آخر که پشت وادی خون است

کوتاه سروده
برای بچه‌ها

هر چند که در راه خدا می‌میرد

هر یار به علتی جدا می‌میرد

 

یک عده برای دین و یک عده حسین

عباس برای بچه‌ها می‌میرد

کلاس آخر عشق

دوباره تشنه‌ام، این جملۀ برادر توست

دوباره قصّه همان قصّۀ مکرّر توست

 

دوباره با لب خشکیده می‌روی سقّا

به انتظار تو در خیمه باز خواهر توست

کوتاه سروده
پاک افتاد

زلال از ما جدا شد، پاک افتاد

چه غمگین از نفس، کولاک افتاد

 

مگر دریا و رود و برکه‌ای نیست

که عکس ماه روی خاک افتاد؟

کوتاه سروده
غم آن دست ها را منتشر کن

دو دست مهربان آن سپیدار

کنار رود افتادند انگار

 

غم آن دست‌ها را منتشر کن

دو بیتی! دست روی دست مگذار

کوتاه سروده
رباعی باش

دو بیتی، ناگهان دستان آن ماه

گلوگیر است این اندوه جانکاه

 

رباعی باش و بشکن بغض خود را

لا حول و لا قوه الا بالله

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×