دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
رسم ادب

 

در آب، عکس روی تو افتاده است، حالا، برادر‌م! چه بنوشم آب؟

این است راه و رسم ادب آیا؟ تو تشنه باشی و بشوم سیراب؟

 

در آب، عکس روی تو افتاده است، عکس نگاه ساده و معصومت

لالا، علیّ کوچک من! لالا، بی‌‌تابی‌ات ز چیست؟ عطش یا خواب؟

نوای عشق

به سقّایی رود عبّاس و شور افکنده در دل‌ها

«اَلا یا اَیّها السّاقی! اَدِر کاْساً وَ ناوِلها»[i]

 

سر و دست و تن و جان داد و مقصودش نشد حاصل

«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها»

 

مدح و مصیبت حضرت قمر بنی هاشم علیه السّلام

          

روشن‌گری که خوانده خدا باب حاجتش

گسترده است بر همه خوان عنایتش

 

ماه منیر هاشمیان، رشک آفتاب

الگو برای حق‌طلبان شد شهادتش

مدح و مصیبت حضرت ابالفضل العبّاس علیه السّلام

          

برخیز تا زنیم به دامان یار، دست

گیرد مگر ز عاشق خود آن نگار، دست

 

آن ماه‌چهره‌ای که به صد مهر می­‌کشد

خورشیدوار بر سر هر سنگ و خار، دست

کنار علقمه دیدند آفتاب گرفت

        

حریم آل علی را ز اشک آب گرفت

عطش ز تشنه لبان لحظه لحظه تاب گرفت

 

پدر ز علقمه قامت خمیده بر می‌گشت

سکینه آمد و با گریه راه باب گرفت

 

عزیز فاطمه را لحظه‌ای برادر خواند

           

رسید زخم ز بس روی زخم بر بدنش

نبود فرق دگر بین جسم و پیرهنش

 

به اب تیغ فرو ماند شعلۀ عطشش

ز نوک تیر رفو گشت زخم‌های تنش

نگاه نافذ او جذبۀ علی را داشت

   

مه سپهر وفا آفتاب امّ بنین

حسین روی و علی صولت و حسن آیین

 

جبین ز صدمۀ آهن چو مصحف پامال

بدن ز تیر شده بال جبرئیل امین

 

تمام آرزویش دیدن برادر بود

  

گرفت تیر از آن نور چشم حیدر چشم

بگفت تیر دگر کو که هست دیگر چشم

 

سرم نثار ره عاشقی که بعد دو دست

به پیش تیر دهد در ره برادر چشم

تمام هستی خود را به پای جانان ریخت

   

ز آب با جگر تشنه شست سقّا دست

کشید پا و نداد عاقبت به دریا دست

 

وجود او سپر مشک بود و بیم نداشت

از اینکه چشم دهد یا که سر دهد یا دست

حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست

   

چو دید تشنۀ لب‌های خشک او دریاست

به آب خیره شد و ناله‌اش ز دل بر خاست

 

که آب از چه نگردیدی از خجالت آب

تو موج می‌زنی و تشنه یوسف زهراست

خورشید نیزه‌ها

   

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

می آید از کنار شریعه شهاب‌وار

بسته است راه را به حرم، لشکر عدو

مسیحای عقلمه

  

ای آفتاب روشن شب‌های علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

 

داده است مشک تشنۀ تو آب را بها

ای آبروی آب! مسیحای عقلمه!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×