دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روی تو جلوه بر رخ مهتاب داده است

یا والقمر! والشمس! مزمل! اباالفضل! ای قبله‌گاه شاعر بیدل، اباالفضل! الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل! یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل!

 

حضرت دریا

بین صحرای عطش حضرت دریا آمد

مشک بر دوش سبک بال و تنها آمد‌

شاه شمشاد قدان سرو معلی آمد

ماه کامل شدۀ آل قمرها آمد‌

آنچه خوبان همه دارند به یک جا آمد

آیینۀ تاریخ ز تکرار تو مانده

خوب است غزل‌ها همه با نام تو باشد

در وصف نگاهی که پر از دام تو باشد

 

امروز اگر آمده‌ام تا که بمانم

یعنی دل من خواسته که رام تو باشد

العطش از عمق جان نیزه‌ها برخواست

آه، آبت کرد نام آب آور داشتن چون که محکوم است هر ساقی به ساغر داشتن

 

العطش از عمق جان نیزه‌ها برخواست تا کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن

ماه خنده رو

حتی نرنجاند از خودش یک مشت ترسو را بخشید از روی سخاوت دست و بازو را

 

تا خاطراتی را نهان سازد، بر آن می‌گشت پنهان بسازد از برادر زخم پهلو را

 

خدا به ماه رسانده ست دست دریا را

 

چنان که وقت عطش جرعه‌ای گوارا را

طلب کنید فقط ساقی العطاشا را

 

هنوز جای علامت به شانۀ پدر است سپرده زیر علم دست صاحبش ما را

 

ناموس کبریا

شراره بر دل ناموس کبریا زده‌اند برای دیدن ما، شهر را صدا زده‌اند خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد سر تو را سر نیزه در انتها زده‌اند

 

عصر دهم

 

پیر شد

 عصر دهم بود، زمینگیر شد

حرمله

 با کف و با هلهله تقدیر شد

طعم تلخ واهمه

 

شام و سکوت و گریۀ خواهر بدون تو

آمد غروب و یک شب دیگر بدون تو

 

اوقات عمر من همه با تو به سر شده

سخت است بین اینهمه لشگر بدون تو

شب سیاه

مهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین

 

میخواستم نسوزم ازین شعله‌ها ولی آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین

خورشید کربلا

 

وقتی به روی نیزه سرت می‌شود بلند آه از نهاد دور و برت می‌شود بلند

 

زینب مقابل سر تو می‌خورد زمین گرچه دوباره پشت سرت می‌شود بلند

 

فریاد عاشورا

مظهر صبر خدای حی داور، زینبم! یادگار حیدر و زهرای اطهر، زینبم! فتح کردی شام را سنگر به سنگر، زینبم! آمدی همچون علی از فتح خیبر، زینبم!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×