دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
طلوع

روایت است که چون رفت حضرت زهرا

از این جهان فنا رو به عالم عُقبی

 

ز بعد چند علی میر و منصب لولاک

امام جنّ و بشر خسرو نهم افلاک

شمع و گل و پروانه

کیستم من بانوی آن تاجدار

بانوی لا سیف الا ذوالفقار

 

ریزه‌خوار سفرۀ یعسوب دین

بانوی بیت امیرالمؤمنین

تا همیشه جاری

ای بهار خلوت آیینه‌ها!

بوی گل در خیمه‌های کربلا!

 

ترجمان واژه‌های سبز نور!

غیرت از نام تو سرمست غرور!

چشم گریان

چو لاله داغدار و دل غمین است

زبان حال آن مادر چنین است

 

مرا امّ‌البنین دیگر ندانید

به این نامم دگر هرگز نخوانید

 

داغ روی داغ

ای مدینه! سوز دیگر ساز کن

در به روی داغداران باز کن

 

ای زمینت جنت الاعلای من

دامنت کنعان یوسف‌های من

دلی سوگوار

شنیدم ز دانا کز اینسان سرود

که بر جان و پیکرش بادا درود

 

که در یثرب آگه چو امّ‌البنین

شد از مرگ آن چار پور گزین

 

خوشه‌چین

یک شب آمد مرغ طبعم در نوا

در میان گلشن صدق و صفا

 

در تخیل بال خود را باز کرد

تا دیار عاشقی پرواز کرد

کوتاه سروده
حق باور

زنی آزاده و حق باورم من

علی شیر خدا را همسرم من

 

پس از زهرای اطهر، کوثر نور

خروشان بحر گوهر پرورم من

کوتاه سروده
فخرآفرین

مرا عشرت قرین دیگر مخوانید

زن فخر آفرین دیگر مخوانید

 

به خون خفتند شیران دلیرم

مرا امّ‌البنین دیگر مخوانید

چادر خورشید

بانوی دل آشنای توحید، سلام

ای بسته دل من به تو امید، سلام

 

رو کرده به تو فرشته‌ها، می‌گویند

ای بر سر تو چادر خورشید، سلام

سفرۀ امّ‌البنین

دلش سرشار از نور یقین است

امیرالمؤمنین را همنشین است

 

دوای درد دل‌های پریشان

بلاشک سفرۀ امّ‌البنین است

آه آتشین

به زهرا جانشین امّ‌البنین بود

زن مرد آفرین امّ‌البنین بود

 

ز داغ چار فرزند دلیرش

به آه آتشین امّ‌البنین بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×