دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زینب و اربعین

از این دیار چون که سفر کردم، اى حسین!

 از جان خویش قطع نظر کردم، اى حسین!

 

در راه عشق، توشه‌ی دیگر چو لازم است

 من زاد ره ز خون جگر کردم، اى حسین!

 

شرح حال اربعین

اى که می‌دانى غمت با سینه‌ی خواهر چه کرد!

 در نگر با زینبت دست ستم آخر چه کرد

 

سر برآر و سرگذشت همرهانت را بپرس

 تا ببینى این سفر با عترت اطهر چه کرد

 

حکومت خورشید

تا جسم سر جداى تو را دیدم، اى حسین!

 بر خویش از فراق تو لرزیدم، اى حسین!

 

وقت جدایى از تو که با تازیانه بود

 چون چشمه‌هاى زخم تو جوشیدم، اى حسین!

 

بار عام

 

آسمان‌ها را نخواهد شد ز یاد

مجلس مُستنکر ابن زیاد

 

مجلسی ترتیب، آن بدنام داد

وندر آن بنْشسته، بار عام داد

خطبه‌ها و مویه‌ها

خاست شیون آن زمان از مرد و زن

کوفه شد از ضجّه‌ها، «بیت‌الحَزَن»

 

هر که بر احوال ایشان بنْگریست

پیرهن زد چاک و چون باران گریست

 

برگشت کاروان کربلا

اگر چه اشک گرمی ارمغان آورده‌ام، مادر!           

نسیم سردم و بوی خزان آورده‌ام، مادر!

 

نیاید کس به استقبال من زیرا که می‌سوزد             

ز هُرم شعله‌ای کز سوز جان آورده‌ام، مادر!

 

اخبار غیب

در یکی منزل چو شاه آمد فرود

در دل شب زینب کبری شنود

 

هاتفی خوانَد به اندوه و کُرَب

این مضامین را به اشعار عرب:

 

شکوه‌ها

آه! از آن ساعت که با صد شور و شین

زینب آمد بر سر قبر حسین

 

بر سر قبر برادر چون رسید

ناله و آه و فغان از دل کشید

 

تخت عاج

تا سر شه، تشت زر مأوا گرفت

کار عشق و عاشقی بالا گرفت

 

یا رب! او را خود چه شوری بُد به سر؟

گاه بُد در دیر و گاهی تشت زر

 

 

با آل علی

 

باز آمد در نظر، بزمی پلید

وه! چه بزمی؟ بزم مِیْشوم یزید

 

بود مست باده‌ی کبر و غرور

خوانْد «آل‌الله» را اندر حضور

بوجهل ثانی

در ورود عترت شاه شهید

مجلسی آراست خصم دین، یزید

 

مجلسی در وی، صلای خاص و عام

شامیان در آن نموده ازدحام

 

از تبار نور

من چراغ بزم‌گاه وحدتم

من فروغ مشعل حرّیّتم

 

آفتابی شد به ابر خون، نهان

من شفق‌آسا کنم نورش، عیان

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×