دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گمان و یقین

 

این جوان‌مرد که مستانه چنین می‌گذرد

«آفتابی است که از چرخ برین می‌گذرد»

 

لشگر خصم ـ سرانگشت به دندان ـ گفتند:

«کیست آن ماه منوّر؟ که چنین می‌گذرد»

 

مشک جان

غم، از دیار غم‌زده، عزم سفر نداشت

شد آسمان، یتیم که دیگر قمر نداشت

 

این سو درون خیمۀ سیراب از عطش

خواهر ز حال و روز برادر، خبر نداشت

 

چه‌ سایه‌ای!

اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست

کسی حسینِ علی را، چنین برادر نیست

 

حسین، پیش تو، انگار در کنار علی ا‌ست

کسی چنان که تو، هرگز شبیه حیدر نیست

 

 

ختم دو دست

به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست

وَ زخم خورده‌تر از پیکرت، در این‌ جا نیست

 

چه فکر می‌کند این جوی چشمْ‌تنگ و خسیس؟

سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست

 

صدهزار دست

 

«واحسرتا»! که یافت به من روزگار، دست

وز من گرفت، دشمن کافر شعار، دست

 

بی ‌دست و فرقْ منشق و در دیده، تیر کین

دیدی چگونه یافت به من روزگار، دست؟

نالۀ جان‌سوز

افتاد تا که از تن آن شه‌سوار، دست

بگْشود خصم او ز یمین و یسار، دست

 

ناچار شد دچار اجل، تن به مرگ داد

بی‌دست چون جدال کند با هزار دست؟

 

لازمۀ سقّایی

چشمم از اشک پُر و مشک من از آب، تهی است

جگرم، غرقه به خون و تنم از تاب، تهی است

 

گفتم از اشک کنم، آتش دل را خاموش

پُر ز خوناب بُوَد، چشم من؛ از آب، تهی است

 

ماه بنی‌هاشم

در کنار علقمه، سروی ز پا افتاده است؟

یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است؟

 

در فضای رزم‌گاه نینوا با شور و آه

ناله‌ی جان‌سوز «ادرک یا اخا» افتاده است

 

مشق سقّا

 

لب خشکیده‌ی من ساحل و این دیده چون دریاست

میان موج این دریا، جمال دلبرم پیداست

 

قلم، تیر است و جوهر، خون و دفتر، وادی علقم

در این دفتر، هماره مشق سقّا، سیّدی مولاست

چشم نافذ

 

افتاد چشم نافذ تو، چون به روی آب

خشکید از شرار نگاهت، گلوی آب

 

دستت به آب خورْد و دو چشمت، نظاره کرد

ناخورده آب، دیده گرفتی ز روی آب

قامت رشید

در خیمه‌گه نیافت چو در مشک آب، آب

آن گه سکینه کرد به سقّا، خطاب: آب

 

سیراب‌تر ز لعل بدخشان چو داشت، لب

موج شرر فکنْد بر آن لعل ناب، آب

 

رسم ادب

 

در آب، عکس روی تو افتاده است، حالا، برادر‌م! چه بنوشم آب؟

این است راه و رسم ادب آیا؟ تو تشنه باشی و بشوم سیراب؟

 

در آب، عکس روی تو افتاده است، عکس نگاه ساده و معصومت

لالا، علیّ کوچک من! لالا، بی‌‌تابی‌ات ز چیست؟ عطش یا خواب؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×