دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دشتبان آزادى

 

سردار سپاهى به وفایت نرسد

 سقّایى هیچ کس به پایت نرسید

 

هر نخل که دشتبان آزادى کاشت

 در سایه به نخل دست‌هایت نرسید

امتحان

 

تا آب روان به کودکانش برسد

 نگْذاشت که آب بر لبانش برسد

 

ترسید اگر که دیر جنبد عبّاس

 شاید خللى به امتحانش برسد

 

جان‌نثار

عبّاس که درس جان‌نثارى آموخت

 از شیر خدا بزرگوارى آموخت

 

آمد به جهان پس از برادر ز ادب

 وز عشق حسین، پاس‌دارى آموخت

 

ماه بنی هاشم

 

عبّاس! که پای تا به سر توحیدی

نومید ز آب و بر جهان، امّیدی

 

خوانند تو را ماه بنی‌هاشم لیک

در دیده‌ی ما خوب‌تر از خورشیدی

به محضرت آمده‌ام

یک‌بار دگر به محضرت آمده‌ام

تا بوسه بریزم به درت آمده‌ام

 

عبّاس چو در عدد بُوَد باب حسین

از باب حسین در برت آمده‌ام

 

نور بصر فاطمه‌

 

یا اباالفضل! تو نور بصر فاطمه‌ای

کعبه‌ی عشق جهان در حرم علقمه‌ای

 

ساقی تشنه لبان! تشنه لب آب چرا؟

کودکان منتظر آب و تو در خواب چرا؟

ماه خیام

 

با ماه خیام نام مهتاب مبر

امّید به بابی به جز این باب مبر

 

خواهی دل عبّاس نسوزد زین بیش

نام عطش و سکینه و آب مبر

اخلاص

 

در جهادی که بُد ز اخلاصت

وز گذشتی که بُد ز ایمانت

 

به مقامی رسیده‌ای که حسین

گفت: جان حسین قربانت

ماه گرفتۀ عاشورا

 

ای شهید وصل داور یافته!

اذن دیدار پیمبر یافته

 

تشنه‌ی سیراب از کوثر شده

میهمان دامن مادر شده

حضرت اباالفضل العبّاس (ع)

 

سلام ما به اباالفضل، ماه عاشورا!

 حسینِ علقمه در جلوه‌گاه عاشورا

 

اگر چه ماه بنى‌هاشمش لقب دادند

 چو آفتاب دمید از پگاه عاشورا

هنر کشته شدن

عشق، راهى است که دارد خطر کشته شدن

 عاشق آن است که بندد کمر کشته شدن

 

ماه و خورشید اگر شمع ره زندگى است

 کهکشان‌هاست چراغ گذر کشته شدن

 

 

اى آب فرات!

تشنه‌ام گر چه من خون جگر، اى آب فرات!

 کودکانند ز من تشنه‌تر، اى آب فرات!

 

کودکان را نبُوَد تاب عطش، رحمى کن

 که فتاده است به دل‌ها شرر، اى آب فرات!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×