دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زینب هلال و ماه هلال و سپه هلال

مویش به باد عشق وزیدن گرفته بود

زینب هوای آه کشیدن گرفته بود

 

یک دختر سه سالۀ طناز و با وقار

بر لب گلی به نیت چیدن گرفته بود

 

عصر عاشورا

یک اسب میان خیمه‌ها پیدا شد

در سینۀ دشت شیونی برپا شد

 

بغضی که نهفته در قلم موی تو بود

بر بوم چکید و عصر عاشورا شد

 

غم سنگین

غمی سنگین مرا در بر گرفته

دلم سمت ضریحت پر گرفته

 

محرم می‌‌رود، اما دل من

دوباره نوحه را از سر گرفته

 

فرصت عاشورایی

معشوق، علی اکبری می‌‌طلبد

گاهی بدن و گاه سری می‌‌طلبد

 

تقویم پر از فرصت عاشورایی است

هر روز حسین، یاوری می‌‌طلبد

 

اسب بی سوار

دلخسته و بی‌قرار برمی‌گردد

در هاله‌ای از غبار برمی‌گردد

 

دل‌های زنان و کودکان می‌لرزد

چون اسب تو بی سوار برمی‌گردد  

 

فصل عزا

بوی عجیب حضرت سر می‌رسد به گوش

گویا دوباره فصل عزا، ماه ماتم است

 

مادر، لباس مشکی غم را اتو بزن

دل داغدار روضۀ سخت محرم است

 

حسینیۀ گریه

لباس مشکی ما را به دستمان بدهید

به ما حسینیۀ گریه را نشان بدهید

 

مرا که راهی بزم عزای اربابم

برای زود رسیدن کمی توان بدهید

 

مدیون شال سیاهیم

لبریز از اشک و آهیم

چون کوله‌بار گناهیم

 

با پا و دست و سر و چشم

هر یک نفر، یک سپاهیم

 

جغرافیای عشق

وقتی که بر پیشانی‌ام مهر گدا است

یعنی که تقدیرم به دستان شما است

 

دم بازدم در سینه‌ها نام تو جاری است

این حنجره اهدایی زهرا به ما است

 

صاحب کرم

هرجا که حرف معرفت افتاد لاجرم

شاعر نوشت اول خط «صاحب کرم»

 

صاحب کرم اگرچه به ظاهر شود ذلیل

اما به ذهن مردم دنیاست محترم

 

اسفندِ وقت آمدنش را بیاورید

اشعار سرخ دل‌شکنش را بیاورید

دم‌نوحه‌های سینه‌زنش را بیاورید

 

دارد صدای قافله از دور می‌‌رسد

اسفندِ وقت آمدنش را بیاورید

 

روضه‌خوان‌ها...

روضه‌خوان‌ها غالباً وقتی به منبر می‌‌رسند

با همان یک یا حسین از سر به آخر می‌‌رسند

 

روضه‌ها را از پسر تحویل بابا داده و

از سر بر نیزۀ بابا به دختر می‌‌رسند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×