دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یار تماشایی

بیا ‌ای ماه من بنشین که بینی اختر خود را

 بیا ‌ای بی کفن امشب کفن کن دختر خود را

 

ببین یار تماشایی، تماشایی است قد من

کمان تر از کمان هستم، نگه کن دختر خود را

 

جان جهان

وقتی که فراتر ز زمان است رقیه

از منظر من جان جهان است رقیه

 

مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت

در جزء، نه در سطح کلان است رقیه

 

من از آل خورشیدم

پدر تا شام رفتن با تو، حیران کردنش با من

پریشان کردنش با تو، پشیمان کردنش با من

 

اگر این شهر تاریک است، من از آل خورشیدم

اگر شب پر شده اینجا، چراغان کردنش با من

 

نشسته‌ام ز سرشکم گلاب می‌گیرم

دوباره روضۀ با آب و تاب می‌‌گیرم

من از مراثی‌ام آخر جواب می‌گیرم

 

سه روز کرده کفن چون تن تو را خورشید

عزا برای تو با آفتاب می‌گیرم

 

نوۀ فاطمه‌ام، حوصله خیلی دارم

با وجودی که پدرجان گله خیلی دارم

نوۀ فاطمه‌ام، حوصله خیلی دارم

 

وسط آن همه اسباب جسارت بر ما

نفرت از سلسله و هلهله خیلی دارم

 

شک نکن دختر تو پیر شده، مادر نیست

شام غم‌هاى من غمزده را آخر نیست

لاله‌اى همچو تن خونى من پرپر نیست

 

گوشۀ پلک گشا، صورت من خوب ببین

شک نکن دختر تو پیر شده، مادر نیست

 

محفل عشق

در محفل عشقتان، ادب آوردم

غم از دلتان برده، طرب آوردم

 

یادت نرود یک صلواتی بفرست

تا نام رقیه را به لب آوردم

 

خیر قدم

امشب کرم رقیه را می‌بینیم

خیر قدم رقیه را می‌بینیم

 

این حرف تمام عاشقان است، حسین

پس کی حرم رقیه را می‌بینیم؟

 

صلوات عرشیان

هر جا سخن از رقیه جان می‌آید

صوت صلوات عرشیان می‌آید

 

در مجلس این سه ساله من معتقدم

عطر خوش صاحب الزمان می‌آید

 

خاک قدم رقیه

خاک قدم رقیه باشی عشق است

زیر علم رقیه باشی عشق است

 

با مهدی صاحب الزمان از ره لطف

یک شب حرم رقیه باشی عشق است

 

گیسوی سوخته

دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد

سر که باشد، بغلش حال سخن هم دارد

 

زحمت شانه نکش عمه، برایش دیر است

گیسوی سوخته، کوتاه شدن هم دارد

 

نسیم پرچم

ما را نسیم پرچم تو زنده می‌کند

زخمی است دل که مرهم تو زنده می‌کند

 

خشکیده بود چند صباحی قنات اشک

این چشمه را ولی غم تو زنده می‌کند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×