دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هجده گل زهرا

زیر نور کمی از ماه، بدن‌ها پاره

خیمه‌ها سوخته، جمعی ز حرم آواره

 

آن طرف‌تر تن هجده گل زهرا بی سر

این طرف مقنعه و چادر و چندین معجر

 

«زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم»

آمده موسم تنهایی و حیران شده‌ام

دادم از دست تو را، سخت پریشان شده‌ام

رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده‌ام

نظری کن چقدر بی سر و سامان شده‌ام

برای بردن اصغر غزال‌ها جمع‌اند

به آه، دود دلش را به آسمان می‌داد

به سینه می‌زد و تنها سری تکان می‌داد

 

شنید کرببلا، چشم او سیاهی رفت

فقط به این تن بی جان، حسین جان می‌داد

غارت

 

تمام دشت به حالم نظاره می‌کردند

به یکدگر پی غارت اشاره می‌کردند

 

برای بردن یک گوشوارۀ ناچیز

حرامیان به خدا گوش پاره می‌کردند

 

پس بدهید

وقتش شده فردای مرا پس بدهید شیرینی رویای مرا پس بدهید

انگشتر و گوشواره‌ام مال شما انگشتر بابای مرا پس بدهید

 

بال زخمی

بعد از پدرم رو به حرم آوردند

صد زخم روى بال و پرم آوردند

 

ای کاش که می شد به پدر می‌گفتم

با رفتن او چه بر سرم آوردند

 

تاراج

شاهی که دلش اسیر یک تاج نبود جای قدمش مگر که معراج نبود؟

جز پیرهن کهنه به تن داشت مگر؟ والله، که مستحق تاراج نبود

خیمۀ آتش

سرش به نیزه، به گل‌های چیده می‌ماند

 به فجر از افق خون دمیده می‌ماند

یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا  

به نخل سبز ز ماتم تکیده می‌ماند

ظلم دوباره

 

گفت راوی که در سپاه یزید

دل بدتر ز خاره هم دیدم

 

غارت مال دیده بودم من

غارت گوشواره هم دیدم

زبان حال دختر دردانه سیّدالشّهدا علیه السّلام

         

گویی که تنگ بوده زمین از برای تو

کاین­سان به روی نیزۀ اعداست، جای تو

 

یا خواستی ز مهر شوی سایۀ سرم

قربان مهربانی و مهر و وفای تو!

 

پریشان خاطران

 

آه! اندر کربلا، ای دوستان!

                        شد بهار دین مبدّل بر خزان

 

گلشن نوباوۀ ختمی‌مآب

                        سر‌به‌سر گردید خشک از قحط آب

غارت خرگاه

 

چون ز کار قتل شه پرداختند

                        سوی خرگاهش به غارت تاختند

 

حمله بردند از سر خیره‌سری

                        جُسته سبقت هر یکی بر دیگری،

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×