دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بانوی آفتاب

بانوی آفتاب و زلال سپیده است

صبر و صفا و مهر و وفا آفریده است

 

او مثل زینب است که در وادی طلب

هر خار بوده است به پایش خلیده است

داغستان گل‌ها

گر چه از داغ فروغ دیده‌ام با غم قرینم

لیک افزون‌تر غمین در فُرقت سلطان دینم

 

شادمان باشم که خورشید عطش را شد علمدار

ساقی گل‌ها فدا شد در ره آن نازنینم

آیین سوختن

 

به داغ‌دشت بلا دید تا بدن‌ها را

فشاند لاله به رخسار، نسترن‌ها را

 

ز راه آمده، ماهی که «امّ کلثوم» است

ستاره‌ریز کند ساغر سمن‌ها را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×