دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مهریۀ مادر

 

خاک قدمش آب حیات است حسین

مهریۀ مادرش فرات است حسین

 

غرقیم به دریای معاصی اما

شادیم که کشتی نجات است حسین

 

تقدیم به یار

تا نظر بر رخ مانند بهارت کردم

ساغری داشتم از اشک نثارت کردم

در نگاه تو، خدا را به حقیقت دیدم

پیش یک جلوۀ او‌ آینه دارت کردم

 

حسین کیست؟

حسین، لالۀ سرخی که جان معطر اوست  

بهار، تا ابدیت پیام آور اوست

ز آفتاب رخش، ماه در شب تاریک  

علامتی ست که روشن ز روی انور اوست

 

اشک غم

تا غرق اشک ماتم خود کرده‌ای مرا  

جاری چو قطره، در یم خود کرده‌ای مرا

عمری بر آستان غمت، گریه می‌کنم  

تو کعبه‌ای و زمزم خود کرده‌ای مرا

محرم غم

در عشق اگر که آینۀ غم کنی مرا  

شادم بدان غمی که تو همدم کنی مرا

در جامۀ سیاه، شدم محرم غمت

 تا محرم حریم محرم کنی مرا

گل نیلوفر

 

اگر مثل همیشه دوست داری، دختر خود را

بیا بگْذار روی دامن دختر، سر خود را

 

فراموشم نمی‌گردد که در هر روز، چندین بار

در آغوش محبّت می‌گرفتی، دختر خود را

 

میوۀ طوبی

 

بر نخل نیزه، میوه‌ی طوبایی، ای حسین!

دردا! جدا ز دسترس مایی، ای حسین!

 

یک دم جدا ز محمل زینب نمی‌شوی

تنها انیس خواهر تنهایی، ای حسین!

تاج سر

 

در چرخ وجود، محور خورشید است

خاک قدمش تاج سر خورشید است

 

باید که فروغ چشم زهرا باشد

در خانه‌ی ماه، دختر خورشید است

شیرزن

 

«امّ‌کلثوم»! علی را دختر!

زهره را انجمن­ آرا اختر

 

میوه‌ی قلب رسول الله است

چه کس از مرتبه‌اش، آگاه است؟

 

آب بقا

حیات آب بقا جز غم تو نیست، حسین!

نمیرد آن که دلش با غم تو زیست، حسین!

 

صفای عمر ابد یافت هر که در غم تو

به قدر یک مژه بر هم زدن گریست، حسین!

 

بنشین و بنشان

اگر دشمن زند بعد از تو سیلی، دخترت را هم

عجب نبْوَد زدند این قوم، بابا! مادرت را هم

 

گرفتی پیرهن از عمّه، پوشیدیّ و دانستم

که غارت می‌کند دشمن، لباس پیکرت را هم

 

 

ماه و زهره

 

هم ماه مدینه است و هم زهرۀ شام

هم عمّه و هم خواهر و هم دخت امام

 

ای دوست! اگر سوریه رفتی برسان

از جانب ما به «امّ کلثوم»، سلام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×