دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فرزند هاجر

شش ماه فرصت داشت آدم را بسازد

با این زمان که محرّم را بسازد

 

شش ماه ... امّا نه! همان یک روز بس بود

پیغمبری شش ماهه عالم را بسازد

 

خواهرزاده

نه به اندازۀ علی‌اکبر

ولی آن قدرها جگر داریم

تو به روی خودت نیاوردی

ما که از قلب تو خبر داریم

 

بلوا

هی نقشه می‌کشند که بَلوا به پا کنند

من را به درد بی‌پدری مبتلا کنند

 

اینها تمام، از پدرت زخم خورده‌اند

پس آمدند از دل خود عقده وا کنند

شرط

ما را درست لحظۀ آخر رسانده‌اند

بر سفرۀ عنایت زهرا نشانده‌اند

 

دست مرا به توصیۀ او گرفته و

پای مرا به روضۀ بی‌بی کشانده‌اند

شکر خدا

شکر خدا تمامی ما سینه‌زن شدیم

با روضه‌های آل عبا سینه‌زن شدیم

 

اصلاً خدا برای همین آفریدمان

قبل از وجود ارض و سَما سینه‌زن شدیم

روضۀ آب

گاه از حسن و تیر و بدن می‌گویم

گاهی ز حسین بی کفن می‌گویم

در روضۀ هر دو آب چون دارد دست

با خوردن آب، یا حسن می‌گویم

داغ عباس کمر می‌شکند عالم را

به که باید بسپارم خبر این غم را

داغ عباس کمر می‌شکند عالم را

 

بنویس ام بنین! نوکری عباست

افتخاری است مبارک پسر مریم را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×