دسترسی سریع به موضوعات اشعار
میلاد عشق تا قصّۀ سرخ لبّیک
خدا شراب تو را در دهان گلها ریخت، شمیم عشق تو در باغ کهکشان پیچید
فرشتگان همه سرمست کوثرت بودند، که ماه روی گلت را به این جهان بخشید
به یمن مقدم سبزت جهان منوّر شد، حریر ظلمت شبها ستاره پرور شد
زمین به هرم نفسهایتان معطّر شد، ترانههای سحر از لبت تبسّم چید
شش ماهۀ خورشید
ای کودک ششماهۀ گهواره نشینم
نیلوفر دردانۀ فردوس برینم
تو ماهی لبتشنۀ دریای فراتی
لب باز کن از حنجرهات بوسه بچینم
خیمۀ شمشادها
نیمۀ شب بود و تنها میرسید، قاصدک از خیمۀ شمشادها
با خودش سوغات خون آورده بود، از غروب حجلۀ دامادها
خیمهها از داغ دریا سوختند، شعلهها در سوگ او افروختند
دشتها دامانی از خون دوختند، با عبور چکمۀ جلادها