دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کربلای رضا

سر آن سر که افتد به پای رضا دل آن دل که دارد هوای رضا رضای خدا گر طلب می‌کنی دلا! رو طلب کن رضای رضا

با یاد حسین (ع) پاسدار شرف بشریت
خواب

چو هیهای سواران دشت‌ها را به زیر بال گیرد، شاید این اوست- من و آیینه می‌گوییم و آنگاه فغان سر می‌دهیم از ماتم دوست

 

فغان سر می‌دهیم و یکدگر را ملامت می‌کنیم از زنده ماندن در آنجایی که خورشید آفرین خواند به مردان، شعر مردن را نخواندن

به محمل زد سری، در گردش آورد آسمان‌ها را

به نام زینب کبری سخن آغاز کن ای دل

به سوی کربلای واپسین پرواز کن ای دل

 

ز یارانی که جان دادند جا ماندی دلا! بس کن

چه می‌خواهی از این تن، این بلای مبتلا؟ بس کن

 

غزل عاشورایی یوسفعلی میرشکاک
خیز و جامه نیلی کن...

خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد دور عاشقان آمد، نوبت محرم شد  

نبض جاده بیدار از بوی خون خورشید است کوفه رفتن مسلم گوییا مسلّم شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×