دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عشق پیدا شد...

شصت و یک سال پس از رویش باغی زیبا

خبر آمد که غریب است چراغی زیبا

 

در حرم هر چه که از صبر زنان کم می‌شد

از فراوانی گل‌های جهان کم می شد

گریه‌های خداست یا باران؟

ناگهان شاعری پریشان شد، گریه - گریه - رسید تا باران  در خیالش دوباره می‌بارید، روی لب‌های خیمه‌ها، باران 

در هیاهوی گرم و مبهم باد، نیزه در نیزه عشق رفت از یاد  یک سبد گل میان دشت افتاد، باد فریاد شد: بیا باران !  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×