دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خون خروشان

آشفته و تب‌دار و برافروخته‌اند

در آتش اشتیاق تو سوخته‌اند

 

امروز فرشته‌ها به گنجینۀ عرش

از خون خروشان تو اندوخته‌اند

جزیرۀ خون

آشفتگی از نگاه مجنون پیداست

از آتش گونه‌­های گلگون پیداست

 

از دورترین نقطه به او خیره شوید

مانند جزیره‌­ای که در خون پیداست

پرواز به آزادگی‌ات می‌بالد

دریای دلت راهی ساحل‌ها شد

دست تو کلید حل مشکل‌ها شد

 

پرواز به آزادگی‌ات می‌بالد

عشقت سند سلامت دل‌ها شد

کتاب عاشورا

یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند

برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند

 

می‌خواست خدا کتاب عاشورا را

با دست به خون نشسته شیرازه کند

قبلۀ ماهی‌ها

 

مّواج ترین خاطرۀ دریا شد

مَشک و علمش قبلۀ ماهی‌ها شد

 

می‌برد به دندان همۀ دنیا را

تاریخ، میان دست­‌هایش جا شد

جنون دفترها

خَم کرده غمت پشت صنوبرها را

آورده به لب، جان کبوترها را

 

از دست‌بریده‌ات غزل می‌ریزد

حالا چه کنم جنون دفترها را؟

زخم دل زمین

از داغ تو سیب سرخ، لک خواهد زد

خون از دل شاخه‌ها شتک خواهد زد

 

هر وقت که باران بزند یاد لبت

بر زخم دل زمین نمک خواهد زد

مهمان تیغ

در پنجۀ کینه‌ها اسیرش کردند

مهمان هزار تیغ و تیرش کردند

 

دیروز تمام کوفه عاشق بودند

امروز به جنگ، ناگزیرش کردند

تیزی پیکان

ای شعر از این آه نفس‌گیر بگو

از ظهر به خون خفتۀ تقدیر بگو

از حال علی‌اصغر اگر پرسیدند

از تیزی پیکان سرِ تیر بگو

تا تکه تکه ریخت به روی غزل دلش

از زادگاه سبز ملائک دمیده بود، وقتی‌که رنگ از رخ دنیا پریده بود

وقتش رسیده بود که زیبا شود زمین، یک قطره نور از دل کوثر چکیده بود

 

کم کم رسید نیمه‌ای از هل اَتی به او، بارید نور کوثر و شمس و ضحی به او

بخشید حسن خلق خودش را خدا به او، در دست‌هاش طرح سخاوت کشیده بود

نامکررها

رصد شده­ است دلت در نگاهِ کوثرها

رصد شده ا­ست در آیینۀ پیمبرها

 

کلیم! نوح! محمد! مسیح! ابراهیم!

خلاصۀ دل پاک پیام­ آورها!

 

دست طلب‌ها

پل می­‌زند تا آسمانت، دنبال هم دست طلب‌­ها

ده قرنِ پی در پی، نشسته ا­ست، خورشید یادت روی شب­‌ها

 

جان می‌­دهد نامت غزل را، فریادهای لَمْ یَزَل را

حُیّ علی خیرِالعَمل را، تا آخرین دم روی لب­‌ها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×