دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بیت الصّنم

آه! چشم خامه‌ام، خون‌بار شد

کار محنت‌نامه‌ام، دشوار شد

 

دور وارون سپهر نیل‌فام

داد خاصان را مکان در بزم عام

 

آخرین قربانی

 

بس که خون‌بار است، چشم خامه‌ام

بوی خون آید همی از نامه‌ام

 

ترسمش خون، باز بندد، راه را

سوی شه نابرده عبد‌الله را

یادگار برادر

 

قاسم، آن نوباوه‌ی باغ حسن

گوهر شاداب دریای محن

 

قامتش، شمشاد باغستان عشق

چهره، سرمشق نگارستان عشق

یادگار جعفر

 

چون عقیله‌یْ دوده‌ی آل مناف

دخت زهرا، بانوی سرّ عفاف

 

مظهر بانوی کبرای حجیز

مریم او را دایه و هاجر، کنیز

عقیقستان

از حدیث شاه، حرّ بن یزید

از ندامت دست بر دندان گزید

 

کای دریغا! رفت فرجامم به باد

کاین همه انجام از آن آغاز زاد

 

بزم ضیافت

گفت ای گروه! هر که ندارد هوای ما

سر گیرد و برون رود از کربلای ما

 

ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر

نتْوان نهاد پای به خلوت‌سرای ما

 

گلنار زخم

شهید عشق که تنگ است، پوست بر بدنش

تو خصم بین که به یغما، زره بَرَد ز تنش

 

زره به غارت اگر بُرد، خصم خیره، چه غم؟

که بود جوشن تن، زلف‌های پرشکنش

 

 

آتش غیرت

عنقای قاف را هوس آشیانه بود

غوغای نینوا همه در ره بهانه بود

 

جایی که خورده بود می، ‌آن‌ جا نهاد سر

دُردی‌کشی که مست شراب شبانه بود

 

 

نقد جان

 

گفت: ای حبیب دادگر! ای کردگارِ من!

امروز بود در همه عمر، انتظارِ من

 

این خنجر کشیده و این حنجر حسین

سرکاو نه بهر توست، نیاید به کارِ من

قیامت موعود

 

چون کرد خور ز توسن زرّین، تهی رکاب

افتاد در ثوابت و سیّاره، انقلاب

 

غارت‌گران شام به یغما گشود دست

بگْسیخت از سرادق زر‌تارِ خور، طناب

تابش سر

 

ای در غم تو ارض و سما خون گریسته!

ماهی در آب و وحش به هامون گریسته

 

وی روز و شب به یاد لبت، چشم روزگار

نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته!

 

کاروان سالار

از جگر نالید«کلثوم» ملول

کای مدینه! هان! مکن ما را قبول

 

از تو ما روزی که بربستیم بار

هم‌عنان بودیم با اهل و تبار

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×