دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دل زخمی

از دل شب زدۀ مکه سحر می‌آید

عاقبت عمر شب شهر به سر می‌آید

 

بال جبریل روی خاک زمین فرش شده

دارد از عرش خداوند خبر می‌آید

 

چشمۀ غم دنیا

سینه‌ام چون تلاطم دریا

چشم من چشمۀ غم دنیا

 

داده‌ام این دل اسیرم را

دست بال و پر کبوترها

 

زخم برابر

لشکر کوفه به میدان دو برادر می‌دید

کربلا بار دگر عرصۀ محشر می‌دید

 

وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله

پسر فاطمه رزم دو دلاور می‌دید

 

قاصدک سوخته‌

در دل زخمی خود درد نهانی دارم دیده‌ام خون شده و اشک فشانی دارم

در همین شهر خودم فاتحه‌ام را خواندم بی کسم، در دل شب فاتحه خوانی دارم

اسیر شبنم

دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد صدای هق هق و اشکم دوباره توأم شد

 

بهشت روی زمینم تو بودی و رفتی از آن به بعد دگر زندگی جهنم شد

سرو رشیدم

قصد کردند که با تیغ پیمبرکش‌ها بدنت را همه جا مثل خبر پخش کنند

 

مگر ‌ای سرو رشیدم بدنت خیرات است که رسیدند تو را بین گذر پخش کنند

 

منصب

خشکیده بود آن لب دریایی شما

بی‌تاب بود سینۀ شیدایی شما

 

چشمان آسمان بلند خدایتان

مبهوت مانده بر قد رعنایی شما

نفس سنگین

امان ز لحظۀ آخر که دست و پا می‌زد

عموی بی‌کس خود را فقط صدا می‌زد

 

امان ز تشنگی و پا کشیدنش بر خاک

که مهر داغ دلش را به کربلا می‌زد

پروانه زاده

غم بین قلب کوچک او جا گرفته بود

آن کودکی که روضۀ بابا گرفته بود

 

می‌خواست عمه و پدرش را صدا کند

با آن صدای زخمی‌اش، اما گرفته بود

ای ابرهای کربلا باران ببارید

افتاده بین بستری آتش گرفته

با آتش غم حیدری آتش گرفته

 

بعد از علی دانست تنها چاه کوفه

راز قدیمی پری آتش گرفته

مادربزرگ یک نوۀ بی کفن شدی

تو کیستی که سینۀ ما بی قرار توست

چشم زمین و چشم زمان سوگوار توست

 

کم نیست این که مادر زهرای اطهری

 سوگند می‌خورم که همین افتخار توست

 

در هر کجا همیشه کنار پیمبر و

 در هر کجا همیشه پیمبر کنار توست

به مناسبت ولادت امام زمان (عج)
در دست توست پرچم سقای کربلا

مثل شروع یک جَرَیان در مسیر رود

 افتاد راه آخرمان در مسیر رود

 

دارد خبر ز آمدنی می‌دهد نسیم

 لب بسته باش و باز بمان در مسیر رود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×